گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶

 

رطل گران ده صبوح زانکه رسیده است صبح

تا سر شب بشکند تیغ کشیده است صبح

روی نهفته است تیر روی نهاده است مهر

پشت بداده است ماه هین که رسیده است صبح

بر سر زنگی شب همچو کلاه است ماه

[...]

عطار