گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۳

 

چشم نگشایی ز ناز آخر چه ناز است این همه

بر رخ از ناز توام اشک نیاز است این همه

در خط و خال تو اسرار حقیقت دیده ام

گرچه در چشم حقیقت بین مجاز است این همه

خوی تو بس گرم و لعلت آتشین روی آفتاب

[...]

جامی