گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در مدح قوام الملک احمد عمر گفت به تهنیت خازنی وی

 

می از لب تو صفا یادگار می خواهد

گل از رخ تو به جان زینهار می خواهد

ز مه نیافت همانا گل پیاده مدد

کز آفتاب رخت هم سوار می خواهد

سزد که بسته دلم چون شکر در آب گداخت

[...]

سید حسن غزنوی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خواهد

شکایت دارد از آسودگی، آزار می‌خواهد

بلا اینست کاین دل بهر ناز و عشوه می‌میرد

ز نیکویان نه تنها خوبی رخسار می‌خواهد

دل از دستی بدر بردن نباشد کار هر چشمی

[...]

وحشی بافقی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸۵

 

سواد شب دل شب زنده دار می خواهد

زمین سوخته تخم شرار می خواهد

مگر به داغ عزیزان نسوخته است دلش

کسی که زندگی پایدار می خواهد

به دست نفس مده اختیار دل زنهار

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۰۳

 

حجاب بی‌زبانم رخصت گفتار می‌خواهد

برات بوسه‌ای زان لعل شکربار می‌خواهد

به حسن بی‌زوال خویشتن بسیار می‌نازی

گل شبنم فریبت گوشمال خار می‌خواهد

(به افسون نیاز مشتری سر برنمی‌آرد

[...]

صائب تبریزی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

محمل زرنگار میخواهد

پرده و پرده دار میخواهد!

آذر بیگدلی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

دلم دائم ز هجرت خویش را بیمار می‌خواهد

ز تیغ بی‌دریغت سینه را افکار می‌خواهد

نمی‌خواهم که داغ عارضت از آب و تاب افتد

بلی بلبل همیشه رونق گلزار می‌خواهد

چه تاثیری بود بی‌اشک در آه سحر گاهی

[...]

صامت بروجردی