گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

دوش اندک شکوه‌ای از یار می‌بایست کرد

و ز پی آن گریه‌ای بسیار می‌بایست کرد

حال خود گر عرض می‌کردم به این سوز و گداز

چارهٔ کار منش ناچار می‌بایست کرد

بعد عمری کامدی یک لحظه می‌بایست‌بود

[...]

وحشی بافقی