گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد

ننشست با رقیبی و آزار من نکرد

یک شمه کار در فن ناز و کرشمه نیست

کز یک نگاه چشم تو در کار من نکرد

گفتم مرنج و گوش کن از من حکایتی

[...]

وحشی بافقی