گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۴

 

از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی

من چه کردم کاینچنین بی‌اعتبارم می‌کنی

روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو

گر بگویم گریه‌ها بر روزگارم می‌کنی

گر نمی‌آیم به سوی بزمت از شرمندگیست

[...]

وحشی بافقی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۶

 

اشک حسرت تا کی ای گل در کنارم می کنی

از خدای خود نمی ترسی و زارم می کنی

گوش بر قول رقیب بدشعارم می کنی

از برای خاطر اغیار خوارم می کنی

سیدای نسفی