گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد

نه عاشق بلهوس باشد که از آزار بگریزد

ببر، گر بلبلی درد سر بیهوده از گلشن

که گوید عاشق روی گلم و ز خار بگریزد

نباشد بی وفا گل بلکه مرغی بی وفا باشد

[...]

وحشی بافقی