×
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۱
قراری کردهام با خود که چون در پیش یار افتم
به خاک پای او بیخود بغلطم بیقرار افتم
مرا گویند چون بینی ز دورش بیخبر افتی
دو چشمم چار شد تا کی به آن مهوش دچار افتم
بدان سودا که از باغ جمال او برم بونی
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۰
هرگاه که به ناکامی دور از لب بار افتم
چون خسته بی مرهم مجروح و نگار افتم
مخمور و خراب آمد جان بیلب نوشینش
چون می نبود لابد در رنج خمار افتم
هرجا نظر اندازم بی تو به درخت گل
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸
مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم
که گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم
شراب لطفْ پُر در جام میریزی و میترسم
که زود آخِر شود این باده و من در خُمار افتم
به مجلس میروم اندیشناک ای عشقِ آتشدم
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش اول
زیمن عشق بر وضع جهان خوش خنده ها کردم
معاذالله اگر روزی به دست روزگار افتم