گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

رخ برون از پس نقاب مده

بیش ازین شرم آفتاب مده

خواب خرگوش اگر دهی مارا

جز ازان چشم نیم خواب مده

تشنگان وصال را چو دهی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲

 

مپیچ در سر زلف و بنفشه تاب مده

حجاب ظلمت شب را به آفتاب مده

دل خراب به چشم تو حال خود می گفت

به غمزه گفت که افسانه را به خواب مده

به روز گریه دلم را شکیب می فرمود

[...]

ابن حسام خوسفی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

به من که مست خرابم شراب ناب مده

ببین خرابی حال من و شراب مده

تمام عمر، دلم رخت زیرکی اندوخت

ز سیل باده تو این خانه را به آب مده

به بزم،‌ خون دل از دیده صراحی می

[...]

میلی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰۹

 

به هر کجا که خوری باده تن به خواب مده

بنای خانه ناموس را به آب مده

ز خیره چشمی تردامنان ملاحظه کن

کتان عصمت خود را به ماهتاب مده

بهار عصمت تو ره به خشکسالی بست

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode