گنجور

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

رخ تو رشک مه و آفتاب شد هر دو

به خنده لعل تو نقل و شراب شد هر دو

چو دور شد لب و چشم توام ز پیش نظر

ز دیده و دلم آرام و خواب شد هر دو

متاع صبر و سلامت که داشتم زین پیش

[...]

امیر شاهی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

دل و جگر به غم تو کباب شد هر دو

سرای دیده و دل هم خراب شد هر دو

شب فراق تو شد دیده‌ام چو دریایی

به رود و مردم چشمم حباب شد هر دو

علی الصباح به رویت چو دیده کردم باز

[...]

شاهدی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲۴

 

چو از تو دیده و دل کامیاب شد هر دو

مرا ازین چه که عالم خراب شد هر دو؟

دو مصرع است دو زلف که از بیاض عارض او

که بهر مشق جنون انتخاب شد هر دو

فغان که جوهر شمشیر یار و موی میان

[...]

صائب تبریزی