گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۴

 

ای باد صبح آن گل سیراب را بپرس

وان ماه شب فروز جهانتاب را بپرس

از ما که کرده ایم چو دریا ز گریه چشم

آن در ناب و گوهر نایاب را بپرس

کوته کنم حدیث ز رندان پاکباز

[...]

جامی