گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶

 

روی تو شمع آفتاب بس است

موی تو عطر مشک ناب بس است

چند پیکار آفتاب کشم

قبلهٔ رویت آفتاب بس است

روی چون روز در نقاب مپوش

[...]

۱۴ بیت
عطار
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۱

 

دلم متاب که هجران سینه تاب بس است

چه دورم از رخ خوبت همین عذاب بس است

بدان دو حلقه که حلق دلم همی تابی

چو جان ز حلق برآمد دگر متاب بس است

درون حلقه دلم تابه کی ز خون جگر

[...]

۷ بیت
جلال عضد
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

محرومی‌ام از صحبت احباب بس است

بی‌تابی‌ام از آه جگرتاب بس است

تا چند دهد هجر، دلم را مالش؟

ای بخت بمال دیده را خواب بس است

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

ذوق درویشی ام از عالم اسباب بس است

شمع کافوری من پرتو مهتاب بس است

ساقی از حدت طبعم نه ای آگاه هنوز

تیغم و نیست مرا حاجت می، آب بس است

گر به مطلب نرسم نیست ز دون همتی ام

[...]

۵ بیت
جویای تبریزی