گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۵

 

با او شبی از دیر می‌خواهم خراب آیم برون

او برقع شرم افکند من از حجاب آیم برون

خوش آن که طرح سیر شب اندازد آن مست خراب

من دامن ظلمت دران با آفتاب آیم برون

عذر گنه گویم چنان کز کشتن من بگذرد

[...]

محتشم کاشانی