گنجور

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۱

 

آنجا که نه جان رسید ونه تن آنجا

نه مرد رسد هرگز ونه زن آنجا

گر هر دو جهان زیر و زبر گردانم

تا تو نرسانی نرسم من آنجا

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۲

 

می نرهانی مرا ز من، من چکنم

سیر آمدهام ز جان و تن، من چکنم

من میخواهم که راه یابم سوی تو

تو ره ندهی به خویشتن من چکنم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۳

 

پیوسته دلم به جانت میخواهد جُست

دست از توبه خون دیده میخواهد شست

چندان که به خود، قدم زنم در ره تو

در هر قدمم حجاب میخواهد رست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۴

 

چندانکه مرا میل به رفتن بیش است

این نفس سگم بر سر کار خویش است

گر من به خودی خویشتن خواهم رفت

ای بس که ز پس ماندگی در پیش است

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۵

 

راهی به خودم که مینماید آخر

بندی ز دلم که میگشاید آخر

چون کار ز دست جمله کردند برون

چه کار زدست ما برآید آخر

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۶

 

گر تن گویم به خویشتن مینرود

ور جان گویم به حکم تن مینرود

تا چند به اختیار خود خواهم رفت

چون کار به اختیار من مینرود

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۷

 

تا چند به پای جان و تن خواهم رفت

تا کی ز روش چنان که من خواهم رفت

میخواهم بود تا ابد بر یک جای

گر راه به پای خویشتن خواهم رفت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۸

 

از خود نتوان راه معانی کردن

آهنگ به ملک جاوانی کردن

یک قطرهای و هزار بحرت در پیش

آخر چه کنی یا چه توانی کردن

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۹

 

خواهی که ز اضطرار و خواری برهی

وز بیادبی و بیقراری برهی

تا چند به خود کنی تصرّف در خویش

گر کار بدو بازگذاری برهی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۱۰

 

جان محرم درگاه همی باید برد

دل پر غم و پر آه همی باید برد

از خویش بدو راه نیابی هرگز

هم زو سوی او راه همی باید برد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۱۱

 

گر در سفر یگانگی خواهی بود

از جمع چرا کرانگی خواهی بود

ور تو پر و بال خویش خواهی برّید

ای بس که چو مرغ خانگی خواهی بود

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۱۲

 

آن را که ز حق روزفزون آید کار

در پنجهٔ همّتش زبون آید کار

جان کندن بیفایده کاری نبود

باید که زمغز جان برون آید کار

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۱۳

 

در عشق دلی خراب چتواند کرد

بیخویشتنی صواب چتواند کرد

انصاف بده که ذرهای سایهٔ محض

در پرتو آفتاب چتواند کرد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۱۴

 

کارتو، نکو، او بتواند کردن

یک تو و دو تو او بتواند کردن

صد عالم هست و نیست گر خواهد بود

خود کیست جز او، او بتواند کردن

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۱۵

 

عالم چو زکاف و نون توان آوردن

پس شخص ز خاک و خون توان آوردن

این نقش که هست چون برون آوردند

صد نقش دگر برون توان آوردن

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۱۶

 

ای دوست ز اندوه دل ریش چه سود

پیش از من و تو چو رفت از پیش چه سود

صد سال و هزار سال اگر سارَخْکی

بر سندانی همی زند خویش چه سود

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۱۷

 

تقدیر چو سابق است تعلیم چه سود

جز بندگی و رضا و تسلیم چه سود

پیوسته ز بیم عاقبت می‌سوزی

این کار چو بودنی است از بیم چه سود

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۱۸

 

از کارِ قضا در تب و در تفت چه سود

وز حکم ازل بیخور و بیخفت چه سود

تا کی به هزار لوح خوانم بر تو

کز هرچه همی رود قلم رفت چه سود

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۱۹

 

گر دوزخی و اگر بهشتی امروز

پیدا نشودخوبی و زشتی امروز

دی رفت قلم آنچه نوشتی امروز

فردا ببر آید آنچه کشتی امروز

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۲۰

 

دی حکم حیات با اجل رانده‌اند

کس را چه خبر تا چه عمل رانده‌اند

خلقان نروند تا بر ایشان نرود

هر نیک و بدی که در ازل رانده‌اند

عطار
 
 
۱
۲
sunny dark_mode