گنجور

شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۵

 

چو بلبل دل منه بر شاخ گلزار

که گریى عاقبت بر خویشتن زار

هر آن قصرى که سقفش بر ثریاست

چو نیکو بنگرى ویرانه‌ى ماست

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۶

 

بهشتى بود گویا آن جزیره

که عقل از دیدن آن گشت خیره

رسیدم بر سرایى همچو جنت

که حق کرده عطا، بى‌مزد و منت

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۶

 

ایا صوفى گرت پرواى ریشست

کجا زرنیخ باب رنگ ریشست

هزاران نکته در هر موى پیداست

چنین رنگى نه شایسته به ریش است

شیخ بهایی
 
 
sunny dark_mode