گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - قطعه

 

شنیدم پشه‌‌ای بر پشت پیلی

نشست و خواست برخیزد دگر بار

بگفت ای پیل چو نخیزم من از جای

ملرز و خویش را محکم نگه دار

بگفت از‌ آمدن دادی چه رنجم

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - قطعه در تعریف شاعر نامی شیرین‌سخن صائب

 

در خواب گشت صائب ظاهر بچشم جانم

با طلعتی که وصفش گفتن نمیتوانم

گفتم که اهل تبریز یا اهل اصفهانی

خود حل این معما فرمای تا بدانم

گفتا که زادگاهم هست اصفهان بتحقیق

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - قطعه

 

غنی را بین که از مال فقیران

چسان پر میکند گنج زرخویش

چه پیکرها ز درد و رنج کاهد

که تا فربه نماید پیکر خویش

ببین دست زبردست مکافات

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴ - قطعه در تعریف و توصیف بزرگان عرفان و ادب

 

هست عرفان و ادب ملکی که در آن مولوی

بر فراز تخت عزت پادشاهی می‌کند

سعدی‌اش باشد وزیر در‌ امور مملکت

فکر و تدبیر از طریق خیرخواهی می‌کند

با سری پرشور فردوسی سپهسالار ملک

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵ - قطعه

 

شنیده‌ام که شبانی به گوسفندان گفت

که از حراست من بر شما چه منتهاست

جواب داد یک از جمله گوسفندانش

که راست گویی و منت نهادن تو به جاست

ولی ز جادهٔ انصاف پا برون مگذار

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - قطعه

 

چند گوئی کنم انفاق اگر یابم مال

ای سخی طبع که دستت تهی از مال بود

مال اگر یافتی و دادی و ممسک نشدی

باز بیمالی و حال تو همین حال بود

ور ندادی نبری سود بجز وزرو و بال

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - قطعه

 

توان بچار صفت بود مفتخر کان چار

چو کیمیا و چو عنقا بود ز کیمیابی

یک از چهار تواضع باختیار که آن

برون ز شیوهٔ خودداری است و بیتابی

دوم سخا که برای سخی عنان گیرد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - قطعه

 

ز تبدیل خزانی و بهاری

فزاید عاقلان را هوشیاری

که دارد زندگانی مرک در پی

اگرچه مردمند از آن فراری

فلک با کس نیابد یک قدم راست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - قطعه

 

شنیدم که هارون به بهلول گفت

ز دنیا گذشتی و این نادر است

بگفتا گذشت تو از من فزود

که دادی نعیم ابد را ز دست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲ - قطعه

 

چو باید عاقبت رفتن ز دنیا

به دنیا دل نبندد مرد دانا

جهان باشد رباطی کهنه باید

از اینجا بهر منزل شد مهیا

به دنیا بهر عقبی کار می‌کن

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳ - قطعه

 

اگر دانائی اندر کار باشد

کمال مرد در نطق و بیانست

ولی گر نیست دانائی مسلم

تکلم آفت ایمان و جانست

خلاصه بهر هر دانا و نادان

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - قطعه

 

راستی آنچه تصور رود از بهر بشر

هیچ ز اخلاق نکو نیست بعالم بهتر

فی‌المثل همچو درختیست وجود من و تو

ثمرش مهر و وفا و ادب و علم و هنر

آنشجر زین ثمر ار بارور آید ریبر

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - قطعه ذیل بجهه تمثال مبارک حضرت قطب العارفین

 

بیا تمثال قطب عارفان بین

ز چشم سرمبین از چشم جان بین

حدیث آدم و اسما شنیدی

بیا آن آدم با عزوشان بین

بکن از اهل معنی دیده‌ئی وام

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - قطعه

 

جناب خواجه محیت حقش بیامرزد

ببین چه گوهر ذیقیمتی ز دنیا رفت

وفا مجوی ز خلق زمانه کاین اکسیر

به اسم بدرقه اندر قفای عنقا رفت

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - قطعه

 

هرچه در عالم خرابی رخ دهد

چون به بینی از نفاق است از نفاق

وانچه تعمیر خرابیها کند

درحقیقت اتفاق است اتفاق

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - قطعه

 

پرورد بهر خدمت خلق آنکه خویش را

حاصل رضای حضرت پروردگار کرد

با نام نیک زنده بود خیرخواه خلق

کی میرد آنکه خدمت مردم شعار کرد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰ - قطعه

 

دهان بسته قفس و اندر آن سخن مرغیست

که پرگشوده و دارد همی سر پرواز

پرد ز بام تو ناگه ببام خاطر خلق

کنی چو بهر ضرورت در قفس را باز

سخن چو بوم و چه بلبل شوند هر دو قبول

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲ - قطعه

 

اگر نه نفس محیلت مطیع فرمانست

چه سود از اینکه جهانی بود بفرمانت

اگر نه سایه فکن گشته بی‌سرائی را

چه حاصل اینکه بگردو نکشیده ایوانت

تراست گر کنی احسان که حق نوید دهد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳ - قطعه

 

شنیدم که از مال داری لئیم

یکی بی‌نوا خواست چندین درم

بگفتا مرا دار معذور و کن

روا حاجت خود ز اهل کرم

ولی کم کن از خواهش خویش گفت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴ - قطعه

 

جبرئیل‌ آمد بامر حضرت پروردگار

ذوالفقار آورد بهر حیدر دلدل سوار

گفت بهر تهنیت بین زمین و آسمان

لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode