گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۷

 

مرآن جای را نامداران یل

همی هرکسی خواند بهرام تل

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۸

 

که از شاه خاقان نپیچد به دل

ندارد به کاری ورا دلگسل

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۰

 

سزاوار مسماری و بند و غل

نه اندر خور تاج و دیهیم و مل

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۵

 

گرازه سر گیوگان با نهل

دو گرد گرانمایهٔ شیردل

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱۱

 

همانا که فرسنگ باشد چهل

پراگنده از خون زمین بود گل

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱۴

 

سپهدارشان رستم شیر دل

که از خاک سازد بشمشیر گل

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۳

 

چو آمد بدر بیژن خسته دل

ز خون مژه پای مانده بگل

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۴

 

دو دستش بزنجیر و گردن بغل

یکی بند رومی بکردار مل

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۵

 

پراگنده رای و پراگنده دل

همه خاک ره ز اشک کرده چو گل

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۵

 

که دل را ز مهر کسی برگسل

کجا نیستش با زبان راست دل

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۰

 

که از خاک خیزد ز خون تو گل

یکی داستان اندر آری به دل

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۵

 

از این گفته گر بگسلی باز دل

من از گفتهٔ خود نیم دلگسل

فردوسی
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

خورشید خراسان و خدیو زابل

از نخشب و کش بهار گردد کابل

غل بر یبغو نهاد و پل بر جیحون

جیحون به پل دارد و یبغوی به غل

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۶۲

 

چو سر کفته شد غنچۀ سرخ گل

جهان جامه پوشید همرنگ مل

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۶۳

 

بزرینه جام اندرون لعل مل

فروزنده چون لاله بر زرد گل

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۸

 

مرا در دل این بود رای و گمان

که کار من و تو بود همچنان

کجا پیش از این کار افروتشال

که بود الفتیشش هماره همال

عنصری
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۹۴

 

پرسید کسی منزل آن مهر گسل

گفتم که: دل منست او را منزل

گفتا که: دلت کجاست؟ گفتم: بر او

پرسید که: او کجاست؟ گفتم: در دل

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۹۵

 

درماند کسی که بست در خوبان دل

وز مهر بتان نگشت پیوند گسل

در صورت گل معنی جان دید و بماند

پای دل او تا به قیامت در گل

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۹۶

 

شیدای ترا روح مقدس منزل

سودای ترا عقل مجرد محمل

سیاح جهان معرفت یعنی دل

در بحر غمت دست به سر پای به گل

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۹۷

 

ای عهد تو عهد دوستان سر پل

از مهر تو کین خیزد و از قهر تو ذل

پر مشغله و میان تهی همچو دهل

ای یک شبه همچو شمع و یک روزه چو گل

ابوسعید ابوالخیر
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۹۹
sunny dark_mode