گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۹

 

ازان پس فرستاده را شاه گفت

که من دختری دارم اندر نهفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۰

 

خردمند نه مرد رومی برفت

ز پیش سکندر سوی کید تفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۰

 

ز نزدیک ایشان سواری برفت

به نزد سکندر به میلاد تفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۲

 

چو دانا به روغن نگه کرد گفت

که این بند بر من نشاید نهفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۲

 

به دانا سپردند و داننده گفت

که من گوهری دارم اندر نهفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۲

 

سکندر بدو ماند اندر شگفت

ز هر گونه اندیشه‌ها برگرفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۳

 

همان نیز تنها سکندر بخفت

نیامیخت با ماه دیدار جفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۳

 

ورا گفت شاه جهان دوش جفت

نجست و شب تیره تنها بخفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۳

 

پزشک خردمند را داد و گفت

که با پاک رایت خرد باد جفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۴

 

بدان فیلسوف آن زمان شاه گفت

که این دانش از من نباید نهفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۸

 

چو خرطومهاشان بر آتش گرفت

بماندند زان پیلبانان شگفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۸

 

چو بشنید زو فور هندی برفت

به پیش سپاه آمد از قلب تفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۸

 

بآورد ازو ماند اندر شگفت

غمی شد دل از جان خود برگرفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۸

 

سر تخت شاهی بدو داد و گفت

که دینار هرگز مکن در نهفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۹

 

ابا نالهٔ بوق و با کوس تفت

به خان براهیم آزر برفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۹

 

بدو شاد شد نصر و گوهر بگفت

همه رازها برگشاد از نهفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۰

 

سکندر ز قیطون بپرسید و گفت

که قیدافه را بر زمین کیست جفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۲

 

شد آن مرد دستور با درد جفت

ندانست کان را چه باشد نهفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۲

 

جزین دخت فریان مرا نیست جفت

که دارد پس پردهٔ من نهفت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۲

 

برآشفت ازان پس به دژخیم گفت

که این هر دو را خاک باید نهفت

فردوسی
 
 
۱
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۶۸
sunny dark_mode