گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

محبت با دل غم دیده الفت بیشتر گیرد

چراغی را که دودی هست در سر زود درگیرد

پس از وارستگی ها بیشتر گشتم گرفتارش

چو صیدی جست صیادش ز اول سخت تر گیرد

محبت بیشتر قائم شود چون بشکند پیمان

[...]

نظیری نیشابوری
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

زین شعله که دل چو جانش در بر گیرد

بهر شرفش چو تاج بر سر گیرد

در مجلس دهر اگر کسی نام برد

در جان فلک آتش دل درگیرد

میرداماد
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱

 

کجاست بخت که تنگش کسی ببر گیرد

نگین لعل لبش نقش بوسه بر گیرد

چنین که صحبت من با زمانه در نگرفت

عجب که بر سر خاکم چراغ در گیرد

بغیر اشک کسی حال دل نمی داند

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶۹

 

زدیدار تو از یوسف زلیخا مهر برگیرد

چراغ دیده یعقوب از روی تو درگیرد

نه زاهد ماند نه میخواره از حسن جهانسوزش

که چون گردید آتش شعله ور در خشک و تر گیرد

در آب زندگانی موی آتش دیده را ماند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷۰

 

به حسن نقش از ان نقاش هر کس چشم برگیرد

چو خار رهگذر هر لحظه دامان دگر گیرد

به کوشش نیست روزی، تن به قسمت ده که سرو اینجا

به چندین دست نتوانست دامان ثمر گیرد

براق عالم بالاست همت چون بلند افتد

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

هر صبح، فلک کم هر اختر گیرد

کز مهر، کسی یک اخترش برگیرد

آتش‌زنه را بسی شرر صرف شود

کز یک شررش، سوخته‌ای درگیرد

قدسی مشهدی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۴

 

مفت رندی است که کام از لب ساغر گیرد

شمع سان ز آتش می مغز سرش درگیرد

رهنما راهزن سالک تجرید بود

دشمن است آنکه سر دست شناور گیرد

در تمنای سر زلف بهم خوردهٔ او

[...]

جویای تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۰

 

شراب اشک تلخم، چاشنی از نقل تر گیرد

گر آن شیرین پسر، بادام چشمم در شکر گیرد

کف بی مایه نتواند، ره سیل خطر گیرد

همان بهتر که ناصح آستین زین چشم تر گیرد

اگر رفته ست اشک پی سپر تا دامن محشر

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۲۶

 

بحر و بر اتّصال درگیرد

فوق و تحت، امتیاز برگیرد

حزین لاهیجی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

دل از باد صبا ز احوال دلبر چون خبر گیرد

اگر صد بار گوید باز میخواهد ز سر گیرد

ستاده بر سر من تا کند با خاک یکسانم

گمانم اینکه می خواهد مرا از خاک بر گیرد

تو اندک خوی پیران پیشه کن من شیوه ی طفلان

[...]

سحاب اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۸

 

اگر آن ماه پیکر پرده از رخسار برگیرد

زخجلت ابر را خورشید چون معجر بسر گیرد

چو گو افتاده ام اندر سم گلگون سمند او

مگر چوگان زلفش روزیم از خاک برگیرد

برآید آتشین آهم گر از دل در شب هجران

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

اگر داغت وجودم را در اکسیر نظر گیرد

سراپای من از جوش بهاران پرده برگیرد

به عرض هر گسستن کز نفس بالد ز بی تابی

خیالم الفت مرغوله مویان را ز سر گیرد

دل از سودای مژگان که خون گردید؟ کز مستی

[...]

غالب دهلوی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

بهار شد که جهان خرمی ز سر گیرد

جهان جوان شود و رونقی دگر گیرد

خوش آنکه بر لب جو با نگار دل جوئی

دماغ تر کند و جام باده در گیرد

نسیم باد بهاران بر آتش دل من

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode