گنجور

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۷ - مثنوی

 

هر که از عشق بی‌خبر باشد

اندرین ره بسان خر باشد

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶

 

دل من چون صدف باشد‌، خیال دوست دُر باشد

کنون من هم نمی‌گنجم‌، کز او این خانه پر باشد

ز شیرینی‌ِ حدیثش‌ شب‌، شکافیده‌ست جان را لب

عجب دارم که می‌گوید‌؟ حدیث حق مر باشد

غذاها از برون آید‌، غذای عاشق از باطن

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶

 

سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد

ندارد پای عشق او کسی کش عشق سر باشد

مراد دل کجا جوید بقای جان کجا خواهد

دو چشم عشق پرآتش که در خون جگر باشد

ز بدحالی نمی‌نالد دو چشم از غم نمی‌مالد

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰

 

گر دیو و پری حارس باتیغ و سپر باشد

چون حکم خدا آید آن زیر و زبر باشد

بر هر چه امیدستت کی گیرد او دستت

بر شکل عصا آید وان مار دوسر باشد

وان غصه که می‌گویی آن چاره نکردم دی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۹۰

 

گر هر دو جهان ز خار غم پر باشد

از خار بترسد آنکه اشتر باشد

ور جان و جهان ز غصه آلوده شود

پاکیزه شود چو عشق گازر باشد

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳

 

شورش بلبلان سحر باشد

خفته از صبح بی‌خبر باشد

تیرباران عشق خوبان را

دل شوریدگان سپر باشد

عاشقان کشتگان معشوقند

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳

 

آن را که جمال ماه پیکر باشد

در هرچه نگه کند منور باشد

آیینه به دست هرکه ننماید نور

از طلعت بی‌صفای او در باشد

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸

 

من بگویم ندیده‌ام دهنی

کز دهان تو تنگتر باشد

تنگتر زین دهان فراخ ولیک

نه همه تنگها شکر باشد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۸

 

کسی به حمد و ثنای برادران عزیز

ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد

ز دشمنان شنو ای دوست تا چه می‌گویند

که عیب در نظر دوستان هنر باشد

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱

 

چون بود اصل گوهری قابل

تربیت را در او اثر باشد

هیچ صیقل نکو نداند کرد

آهنی را که بدگهر باشد

سگ به دریای هفتگانه بشوی

[...]

سعدی
 

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - فی مذمه الدنیا

 

دل که معشوق او مدر باشد

آن دل از عشق بی‌خبر باشد

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰

 

من آزاد آمدم زان دوست کز دشمن بتر باشد

به ظاهر معتبر گوید به باطن مختصر باشد

حضور و غیبتِ یاران مخلص مختلف نبود

حذر اولاتر از یاری که در غیبت دگر باشد

نه از بی دانشی بود این که دشمن دوست دانستم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۱

 

زان پیش که یارم را آهنگِ سفر باشد

خوش باشد اگر وصلی یک بارِ دگر باشد

در پایِ وی افتادن گر جان طلبد دادن

در معرضِ جان بازان جان را چه خطر باشد

بی دوست به سر بردن دشوارتر از مردن

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲

 

اگر به جایِ تو ما را کسی دگر باشد

به جز خیال نه ممکن بود اگر باشد

سری که در قدمت می رود به حکمِ قضا

دریغ نیست به دستِ من این قدر باشد

چو بالِ نسر بسوزد ز پرتوِ خورشید

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۳ - در مدح شمس الدین علی شاہ نیمروز

 

او از آن بیش و بیشتر باشد

که در افواه بوالبشر باشد

حکیم نزاری
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۸
sunny dark_mode