گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

آب انگور خزانی را خوردن گاهست

که کس امسال نکرده‌ست مر او را طلبی

اینچنین آسان فرزند نزاده‌ست کسی

که نه دردی متواتر بگرفتش، نه تبی

دو تکز در شکم هریک ، نه بیش و نه کم

[...]

منوچهری
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - صفت بانوی قوال

 

با دل خویش گوید ای عجبی

نیست کس راز مردمان ادبی

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۷ - در مدح خواجه ایرانشاه

 

ای ز آواز و جمال تو جهان پر طربی

وز پی هر دو شده جان و دلم در طلبی

چشم و گوش همه از لحن و رخت پر در و گل

پس چرا قسمتم از هر دو عنا و تعبی

گر ز آهن دل من در کف تو گشت چو موم

[...]

سنایی
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹۰

 

زان شب که نشستیم به هم با طربی

کردیم فراق را به وصلت ادبی

بس روز که برخاسته‌ام با تک و تاز

در آرزوی چنان نشستی و شبی

انوری
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱۵

 

دلشاد مشو ز وصل اگر در طربی

دل تنگ مکن ز هجر اگر در تعبی

از شادی وصل و غم هجران بگذر

با هیچ بساز اگر همه میطلبی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۱۹

 

ای صبح دمی به خنده بگشای لبی

تا باز رهم من از چنین تیره شبی

چون از خورشید در دل آتش داری

گر درگیرد دَمِ تو نَبْوَد عجبی

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بلبل » حکایت بلبل

 

کی تواند بود بلبل یک شبی

خالی از عشق چنان خندان لبی

عطار
 
 
۱
۲
۳
۱۰