گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۳

 

چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من

از آن شادی بیاید جان نهان افتد به پای من

وگر روزی در آن خدمت کنم تقصیر ناگاهان

شود جان خصم جان من کند این دل سزای من

سحرگاهی دعا کردم که جانم خاک پای او

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۸

 

چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من

از آن شادی بیاید جان نهان افتد به پای من

وگر روزی در آن خدمت کنم تقصیر چون خامان

شود دل خصم جان من کند هجران سزای من

سحرگاهان دعا کردم که این جان باد خاک او

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۳

 

پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من

غمگسار و همنشین و مونس شب‌های من

ای شنیده وقت و بی‌وقت از وجودم ناله‌ها

ای فکنده آتشی در جملهٔ اجزای من

در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۵

 

بازرسید آن بت زیبای من

خرمی این دم و فردای من

در نظرش روشنی چشم من

در رخ او باغ و تماشای من

عاقبت امر به گوشش رسید

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۲ - رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار

 

مر شما را بس نیامد رای من

ظنتان اینست در اعطای من

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیل‌بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح

 

پشت‌دارِ جمله عصمت‌های من

گوییا هستند خود، اجزای من

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۱۱ - جواب گفتن خر روباه را

 

حق گشاده کرد آن دم پای من

زان دعا و زاری و ایمای من

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷

 

گر گریه باشد رای من دریا ندارد پای من

با آتش سودای من گر اشک باید وای من

مجد همگر
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

ای سواد زلف تو سودای من

روی تو خورشید مهرافزای من

دل میان زلفت و من ره‌نشین

فرق بین از جای او تا جای من

فتنه همسایگان شب تا سحر

[...]

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۳ - آغاز کتاب

 

نور مصباح دل بینای من

وز طریق اصطلاح آقای من

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۳ - آغاز کتاب

 

بیتها پیوسته از املای من

امتحانها کردی از انشای من

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۱۳ - مراجعت کردن از سفر و آمدن به وطن

 

گوهر درج دل آقای من

مونس جان ستم فرسای من

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶۷

 

عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من

ترک جوانان نگفت این دل شیدای من

بسته به جانم کمر پیش بتان چون کنم

خاصیت این می دهد طالع جوزای من

تا به خرابات عشق دامنم آلوده گشت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۹
sunny dark_mode