ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۰ - داستان مسافرت به یزد
گرچه در نظم و نثر سلطانم
تابع پادشاه ایرانم
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۰ - داستان مسافرت به یزد
چون خود از خادمان ایرانم
قدر خُدّام ملک می دانم
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۳ - شرح ملاقات آیرم رئیس شهربانی
زانتقام قضا هراسانم
ظلم ظلم آرد اینقدر دانم
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۷
دل کشد گه بحرم گاه سوی دیر مغانم
چه کنم در کف دیوانه فتاده است عنانم
چون غم عشق تو ایدوست بپوشم که بمردم
چشم خوبنار همی فاش کند راز نهانم
همه جا خلق بانگشت نمایندم و شادم
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸
بیاور باده ساقی تا دمی حالت بگردانم
روم در مستی و داد دلی از گریه بستانم
نه از شوق بهشت و نی ز خوف دوزخم گریان
خدا داند بود از بیم هجر دوست افغانم
گلستان خیالم را رسیده فصل فروردین
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - قطعه در تعریف شاعر نامی شیرینسخن صائب
در خواب گشت صائب ظاهر بچشم جانم
با طلعتی که وصفش گفتن نمیتوانم
گفتم که اهل تبریز یا اهل اصفهانی
خود حل این معما فرمای تا بدانم
گفتا که زادگاهم هست اصفهان بتحقیق
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱
بستهٔ روی و موی جانانم
فارغ از قید کفر و ایمانم
هست عمری که آن پری دارد
همچو گیسوی خود پریشانم
گاه مسرورم و گهی غمگین
[...]
میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۱ - در توصیف بهار استانبول
به شب اندر شبستانم، به روز اندر دبستانم
ز فکر تو چه سان خوابم ز ذکر تو چه سان خوانم؟
چه کردستی به من ای مه؟ که آنی بیتو چون مانم
بُوَد عمرم چو زنجیر و شود عالم چو زندانم
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸ - به مرغان چمن
خراب از باد پائیز خمارانگیز تهرانم
خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم
خدایا خاطرات سرکش یک عمر شیدایی
گرفته در دماغی خسته چون خوابی پریشانم
خیال رفتگان شب تا سحر در جانم آویزد
[...]