گنجور

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

ای که با اهل هوس نرد وفا باخته‌ای

منم آن مهره که در ششدرم انداخته‌ای

محفل‌افروز جهانی تو که داری چون شمع

رخ افروخته‌ای و قد افراخته‌ای

یکره ار جلوه کند سرو تو در باغ وگر

[...]

مشتاق اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۴

 

زابروان تیغِ دوسَر بر مه و مهر آخته‌ای

رتبهٔ خود چه توان کرد که نشناخته‌ای

هیچکس راه نبرده که کجا منزل تست

چون کلیسا و حرم هردو بپرداخته‌ای

گفتی ای عقل که با عشق کنم ساز نبرد

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵

 

این چه حالست که از سرکله انداخته‌ای

مست و بیخود شده از خانه برون تاخته‌ای

تبغ‌ صیقل زده در مشت و سپر از پس پشت

نرد کین باخته و ساز جدل ساخته‌ای

ساق بالا زده و ساعد کین برچیده

[...]

قاآنی
 

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۱۳ - زبان حال از قول جناب سکینه علیها سلام بذوالجناح

 

ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته‌ای

مگر اینگونه که ماتی توشه انداخته‌ای

چه بلا رفته که با خویش نپرداخته‌ای

کی (که ای) فرس شیهه زنان بر حرمش تاخته‌ ای

تو ز بهر خبر از تیر پری ساخته‌ای

[...]

نیر تبریزی
 

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۲ - فی‌الموعظه

 

حیف از این عمر گرانمایه که نشناخته‌ای

قدر او را و چنین مفت ز کف باخته‌ای

تیر تدبیر به صید تن خود آخته‌ای

مرگ را مصدر افسانه خود ساخته‌ای

صامت بروجردی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode