×
ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷
بارها گفتمش این نکته بعجز و الحاح
گر همی جوئی قدر و شرف و فوز و فلاح
ابدا خوردن این وجه ترا نیست صلاح
این نه مال ملکستی که بود بر تو مباح
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۳ - در وظیفهشناسی
چون برافتاد رسم خیر و صلاح
شود البته خون خلق مباح
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۸ - حکایت محمود غزنوی
چون که بد شیعه احمد سفاح
کرد خون بنیامیه مباح
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۰ - در مذمت سرکشی و عیبجویی
زین چنین قوم بویهٔ اصلاح
هست چون از مسا امید صباح
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹
با بت ساده نشستن که ثواتبست و مباح
خوش بود خاصه که گیری ز کفش ساغر راح
در ره عشق بتان کوش که صاحبنظران
جز در این راه ندیدند و نجستند فلاح
نه عجب گر در رحمت شده بر ما مفتوح
[...]