اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۲
در پرتوحسن دلبری حیرانم
کز مهر رخش چو ذره سرگردانم
از جور و جفای یار بی مهر و وفا
درمانده بدام درد بی درمانم
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۳
عمری بامید وصل دلبر بودم
در آتش هجر او چو اخگر بودم
تاره بحریم حرمتش یافت دلم
دایم ز طلب چو حلقه بردر بودم
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۴
گفتی چو غمت رسد ترا غمخوارم
شادت کنم و بغم دگر نگذارم
اکنون که ز پا فتادم از درد فراق
بردست وصال جان ما بردارم
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۵
تا در رخ خوب تو نگاهی کردم
هر روز ز اشتیاقش آهی کردم
تا گشت دلم به بند عشقت پابند
از دست غم تو رو به راهی کردم
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶
ناظر بکتاب روی خوبان زانیم
کز روی نکو آیت حسنت خوانیم
ما را چه خبر ز عالم و زهد وورع
ما شیوه شاهدان نکو میدانیم
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۷
ما جمله جهان مصحف ذاتت دانیم
از هر ورقی آیت وصفت خوانیم
با آنکه مدرسیم در مکتب عشق
در معرفت کنه تو ما نادانیم
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸
جانا ز جهان جمال تو می بینم
از باغ جهان گل وصالت چینم
دایم ز جهان مرا چو مشهود توئی
در مرتبه شهود بی تلوینم
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹
عالم ز جمال تو منور بینم
برصورت آدمت مصور بینم
هرکس که بدولت لقای تو رسید
شادی جهان ورا میسر بینم
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰
مشتاق جمال روی جان افروزم
از آتش شوق دایما می سوزم
معشوق چو شد معلم اسرارم
در مکتب عشق عاشقی آموزم
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱
جز عشق تو نیست در جهان حاصل من
جز درد و غمت مباد اندر دل من
در ملک طرب خانه طلب می کردم
جز برسر کوی غم نشد منزل من
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲
دریای دلم نه قعر دارد نه کران
چون ذره به پیش او همه کون و مکان
دل مظهر علم حق بود ای نادان
پیدا و نهان ازآن درو گشته عیان
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۳
زان دم که شدیم آشنای غم تو
بیگانه ز خویشم از جفای غم تو
با عشق تو عهد ماچو محکم بودست
کردیم جهان و جان فدای غم تو
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۴
ای عشق تو مونس دل دیوانه
با درد و غم تو جان ما هم خانه
تا با غم عشق آشنا شد دل من
از صبر و خرد بکل شدم بیگانه
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۵
ای مونس جان من بگاه و بیگاه
بی یاد تو کار دل تباهست تباه
مشتاق جمال تو چنانم که دمی
گر غایبم از خیال تو واویلاه
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۶
ای روی ترا جمله جهان آئینه
در مملکت هستی تو مائی نه
حسن تو که از روی بتان مرئی شد
رای تو بدی و دیگری رائی نه
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۷
ذاتست و صفات بیحد و اندازه
از وصف تو عالمی پر از آوازه
هر ذره ز تو بوصف خاصی مخصوص
برحسن تو خاص گلرخان تازه
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۸
رندیم و حریف شاهد و پیمانه
مخمور دو چشم جادوی مستانه
از روز ازل نصیب ما عشق تو بود
زان روی شدم بعاشقی افسانه
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۹
ما را بجهان نیست بجز یک هوسی
کایی و به پیش ما نشینی نفسی
لعل لب خود بپرسشی بگشائی
گوئی که بگو تو از کجائی چه کسی؟
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۰
ای دیده همیشه طالب دیداری
دانم همه دم هوای وصلش داری
دلبر چو میان جان و دل گشت مقیم
او را ز چه رو تو دور می اندازی
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۱
ای دل تو اگر باده عشقش نوشی
باید که غمش بعالمی نفروشی
هر لحظه اگر وصال او دست دهد
چون اهل فراق در رهش میکوشی