عطار » الهی نامه » بخش هفتم » جواب پدر
پدر گفتش که چیزی بایدت خواست
که آن در حضرت عزت بود راست
که گر لایق نباشد آنچه خواهی
ترا آن چیز نبوَد جز تباهی
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » المقالة الثانی عشر
پسر گفتش اگر جاهم حرامست
بگو تا جامِ جم باری کدامست
که گر وجدانِ جام جم عزیزست
ندانم جامِ جم باری چه چیزست
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » جواب پدر
پدر بگشاد الماس زبان را
بسفت آنگه گهرهای بیان را
پسر را گفت گر داری هدایت
همه عمرت تمامست این حکایت
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۲) حکایت
یکی گفتهست از اهل سلامت
که گر رسوا شود خلق قیامت
عجب نیست این عجب آنست دایم
که یک تن برهد از چندین مظالم
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۲) پند کسری
چنین گفتهست کسری باربد را
که بیاندوه اگر خواهی تو خود را
حسد بیرون کن از دل شاد گشتی
ز حق راضی شو و آزاد گشتی
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » المقالة الثامن عشر
پسر گفتش چو آن خاتم عزیزست
بگو باری که سرّ آن چه چیزست
که گر دستم نداد آن خاتم امروز
شوم از علمِ آن باری دلفروز
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » المقالة العشرون
پسر گفتش که درویشی بسیار
بسی باشد که آرد کافری بار
بزر چون دین و دنیا میشود راست
ز حق هم کیمیا هم زر توان خواست
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » جواب پدر
پدر گفتش که چون زر سایه افکند
ترا از گوهر و از پایه افکند
نیاید دُنیی و دین راست هر دو
ز حق میدان که نتوان خواست هر دو
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » المقالة الثانی و العشرون
پسر گفت ای پدر این کیمیا چیست
که بی اودست میندهد مرا زیست
بیان کیمیا کن تا بدانم
که بی آن دست میندهد جهانم
عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » فی نعت النبی صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم
محمد مقتدای هر دو عالم
محمد مهتر اولادِ آدم
وگر در خوردّ آب تو نیم من
فرا آبم مده والله اعلم