گنجور

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۹ - پسر در شرح رموز حقیقت در نفس وجان گوید

 

عجب جائیست بابا عین دریا

که عقل عاقلان کردست شیدا

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۹ - پسر در شرح رموز حقیقت در نفس وجان گوید

 

مرا ره گم مکن اینجای بابا

که مسکن دیدهام در عین ماوا

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۰ - پسر در راز معنی و در نوع حقیقت کل گوید

 

مر الهام میگوید در اینجا

که ناپیدا شو اندر عین دریا

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۱ - پسر در اعیان حقیقت کل گوید

 

اناالحق میزنم در عین دریا

نخواهیدم دگر دیدن در اینجا

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۱ - پسر در اعیان حقیقت کل گوید

 

ولیکن جرعهٔ خوردیم اینجا

که از مستی من حیرانست دریا

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۱ - پسر در اعیان حقیقت کل گوید

 

بیا تا بگذریم از عین دریا

ز دریای دگر گردیم یکتا

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۲ - پسر در قطع علایق این جهان فانی گوید

 

چو سرگردانی اندر عین دریا

کجا هرگز رسی در منزل ما

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۳ - در بلا و غصّه این جهان فرماید

 

در این بحر فنا و عین دریا

بگو تا چند مانی خوار و رسوا

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۳ - در بلا و غصّه این جهان فرماید

 

چنان حیران شدی در عین دریا

که خواهی گشت ناگاهی تو شیدا

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۳ - در بلا و غصّه این جهان فرماید

 

شدم رسته ز خوف عین دریا

بخواهم رفت من در عین یکتا

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۳ - در بلا و غصّه این جهان فرماید

 

درین غرقاب غم در عین دریا

وجود جمله ذرّاتست شیدا

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۴ - در صفت پیر دانا و حکایت اسرار کردن کل با او فرماید

 

رهی بگذاشته و استاده اینجا

نمود من در اینجا داده غوغا

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۷ - در فنای این جهان و بقای آن جهان فرماید

 

ز اوّل کشتی اندر عین دریا

بود وقتی که موج آید هویدا

عطار
 
 
۱
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۶۵