هر آنچه سرور ما گفت ما را

یقین مانیز آن گفتیم اینجا

مرو بیرون زخود در لاوالا

که تا در عشق گردانمت یکتا

اگر عزلت گزینی همچو عنقا

تو در خلوت شوی ای شیخ یکتا

حقیقت دردسر میدان تو دنیا

ز دنیا عزلت دیدار مولا

خریدار تو مائیم اندر اینجا

تو میدانی که هستی شاه دانا

رهت شرعست هر طاعت کن اینجا

که از طاعت شوی درجان مصفا

زند بحرم عجب شوری در اینجا

بگفت اسرار کل درروی دریا

منم حیران ز دیدار تو جانا

که چون میگویم اسرار تو اینجا

تو بیشک واقفی برجمله اشیا

همه اشیا ز ذات تست پیدا

رسیدم آنچه میایستم اینجا

بدیدم در درونم شیخ یکتا

چنین توحید باید گفت اینجا

که مغز از پوست کردم باز زیبا

ز آغازت خبر او یافت اینجا

که شد در بودت اینجاگاه یکتا

جمال خویش کن اظهار جانا

همی گویم ترا بردار اینجا

وصال کعبه چون داری در اینجا

ترادادند ره در کعبه تنها

خدا از علم ذاتی یافت اینجا

درون از علم کل میکن مصفا

اگرچه آدم او را یافت اینجا

ولیکن در قفس او ماند تنها

چراغی بود آدم از تجلا

فکنده پرتوی در عین دنیا

بدل دیدی و جان دیدی در اینجا

دوئی بگذار و بنگر ذات یکتا

مرا اینجا ابا تو سوی دنیا

خوش آمد لاجرم در عین مولا

که داند حد آن بنگر در اینجا

تو بستی که گشاید این معما