گنجور

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹

 

الا ای یوسف قدسی برآی از چاه ظلمانی

به مصر عالم جان شو که مرد عالم جانی

به کنعان بی تو واشوقاه می‌گویند پیوسته

تو گه دل بستهٔ چاهی و گه در بند زندانی

تو خوش بنشسته با گرگی و خون آلوده پیراهن

[...]

۵۴ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون

 

حسن در بصره استاد جهان بود

یکی همسایه گبرش ناتوان بود

مگر هشتاد سال آتش پرستی

گرفته بود پیشه جَور و مستی

بنام آن گبر شمعون بود در جمع

[...]

۵۴ بیت
عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۸ - غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن

 

می جان پرورم ده در صبوحی

لان الرّاح ریحانی و روحی

یک امشب از قدح می نوش تا لب

که فردا را امیدی نیست تا شب

چو بادی دی شد و فردا نیامد

[...]

۵۴ بیت
عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۸ - در سؤال کردن از هیلاج و جواب دادن او را

 

بدو گفتم که ای جان چیست نامت؟

که حق داده است اینجا گاه نامت

چه نامی بازگو تا بشنوم باز

چه میگوئی بگویم ای سرافراز؟

جوابم داد من منصور حلاج

[...]

۵۴ بیت
عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش پانزدهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

در رهی میرفت عیسی غرق نور

همرهیش افتاد نیک از راه دور

بود عیسی را سه گرده نان مگر

خورد یک گرده بدو داد آن دگر

پس ازان سه گرده یک گرده بماند

[...]

۵۴ بیت
عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۳۵ - الحکایت الرموز و تتمه‌ای از حالات شیخ لقمان و آمدن شیخی از بخارا بدیدن او

 

شیخ لقمان بود در عین وصال

محو گشته در جمال ذوالجلال

ازوجود خویشتن فانی شده

در بقای حق بحق باقی شده

از خودی بگذشته آن مرد خدا

[...]

۵۴ بیت
عطار