عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰
چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردمپرور است
نیست از شفقت مگر پرواری او لاغر است
زان فلک هنگامه میسازد به بازی خیال
کاختران چون لعبتانند و فلک چون چادر است
عاقبت هنگامهٔ او سرد خواهد شد از آنک
[...]
عطار » منطقالطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید
بایزید آمد شبی بیرون ز شهر
از خروش خلق خالی دید شهر
ماهتابی بود بس عالمفروز
شب شده از پرتو او مثل روز
آسمان پر انجم آراسته
[...]
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت یوسف و ده برادرش که در قحطی به چاره جویی پیش او آمدند و گفتگوی آنها
ده برادر قحطشان کرده نفور
پیش یوسف آمدند از راه دور
از سر بیچارگی گفتند حال
چارهای میخواستند از تنگ حال
روی یوسف بود در برقع نهان
[...]
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » آغاز کتاب
الا ای مشک جان بگشای نافه
که هستی نایب دارالخلافه
چو روح امر ربّانی توداری
سریر ملک روحانی تو داری
جهان هر دو بهم یک مشت خاکست
[...]
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه
رسید اسکندر رومی بجائی
طلب میکرد از آنجا آشنائی
که تا چیزی ز حکمت یاد گیرد
ز شاگردی یکی اُستاد گیرد
رهت علمست اگر شاه جهانی
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
حکیم هند سوی شهر چین شد
به قصر شاه ترکستان زمین شد
شهی میدید طوطی همنشینش
قفس کرده ز سختی آهنینش
چو طوطی دید هندو را برابر
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۳۶ - صفت جشن خسرو
نشسته شاه رومی همچو جمشید
بسر برافسری روشن چو خورشید
بزرگان و وزیران معظّم
همه بر پای مانده دست برهم
ز یک سو نو خطان استاده بر راه
[...]
عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۱۲ - در بیان مرد دین و شرح پیر فرماید
چو دولت همنشین مرد باشد
همیشه او قرین درد باشد
چو درد دین نماید وی ترا راه
شوی از خواب غفلت زود آگاه
پدید آید ترا در سینه شوقی
[...]
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۰ - در توحید صرف و بقای کل فرماید
خدا شد بیجهت درحق مبرّا
دم اللّه زد وز دید یکتا
خدا شد بود او نابود آمد
ز دید دید حق معبود آمد
خدا شد در خدا دانی یقین دید
[...]
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۶۹ - در مذهب غیبت نمودن و اندیشۀ آن، و مجلس گفتن شیخ شبلی و سؤال سائل و جواب دادن شیخ او را و تنبیه شدن شیخ از آن
بود شبلی را ریاضت در جهان
بر طریق اولیای آن زمان
نامه زهد و عبادت داشت او
سنت احمد فرو نگذاشت او
بود او رادش همه ذکر الاه
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳۱ - فی الحكایة و التمثیل
سائلی در مجمعی بر پای خاست
گفت در بصره حسن مهتر چراست
گفت از آن کامروز در صدق و مجاز
هست خلقی را بعلم او نیاز
واو بیک جو نیست حاجتمند کس
[...]