عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » صوفی که از مردان حق سخن میگفت و خطاب پیری به او
صوفیی را گفت آن پیر کهن
چند از مردان حق گویی سخن
گفت خوش آید زنان را بردوام
آنک میگویند از مردان مدام
گر نیم زیشان، ازیشان گفتهام
[...]
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۲) مناجات موسی با حق تعالی ودر خواستن او یکی از اولیا
بحق گفتا کلیم عالم آرای
کسیم از دوستان خویش بنمای
که تا روشن شود چشم برویش
که دل میسوزدم از آرزویش
خطاب آمد که ما را اهل دردی
[...]
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲) حکایت نمرود
یکی کَشتی شکست و هفتصد تن
درآب افتاد و باقی ماند یک زن
زنی برتختهٔ آنجا مگر ماند
بزاد القصّه وز وی یک پسر ماند
چو بنهاد آن زن آشفته دل بار
[...]
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۲) حکایت هارون با بهلول
مگر روزی گذر میکرد هارون
رسید آنجایگه بهلولِ مجنون
زبان بگشاد کای هارونِ غم خوار
قوی در خشم شد هارون بیکبار
سپه را گفت کیست این بی سر و پای
[...]
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۳) حکایت آن مرد که از اویس سؤال کرد
بپرسید از اویس آن پاک جانی
که میگویند سی سال آن فلانی
فرو بُردست گوری خویشتن را
فرو آویخته آنجا کفن را
نشسته بر سر آن گور پیوست
[...]
عطار » بلبل نامه » بخش ۳۶ - جواب دادن هدهد بلبل را و اجازت دادن بلبل را
به بلبل گفت هدهدکای پریشان
چرا کردی تو بیدادی بدیشان
مکن بی علمی ای دین داده بر باد
که بی علمی کند بر جمله بیداد
درون خسته دل مخراش و مخروش
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۱ - المقاله الثانیه و العشرون
زهی عطار از بحر معانی
بالماس زفان در میچکانی
ترا زبید بعالم بار نامه
که بر تو ختم شد اسرار نامه
میان چار طان گوژ رفتار
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۰ - در اسرار دل و تفسیر قرآن مجید گوید
دلا قرآن نمودت جان جانان
بگفتت رازها در عین اعیان
دلا واصل ز قرآنی بمانده
بیک ره دست خود از جان فشانده
دلا واصل ز قرآنی و ذرات
[...]
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۲ - اشاره به حدیث غدیرخم
حق تعالی گفت درخمّ غدیر
با رسول الله ز آیات منیر
ایّها النّاس این بود الهام او
ز آنکه از حق آمده پیغام او
گفت کن تو با خلایق این ندا
[...]
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۴۵ - قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «التعظیم لامر الله والشفقة علی خلق الله»
تا که ایمانت شود محکم از او
مهر او میدار در جانت نکو
جان خود آمیز با مهرش نکو
تا درآید در میان جانت او
دیگری آن کز میان خلق رو
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و چهارم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
آن زنی اندر زنا افتاده بود
وز ندامت تن بخون در داده بود
از پشیمانی که بود آن مستمند
خویشتن میکشت و درخون میفکند
عاقبت شد سوی پیغامبر همی
[...]
عطار » وصلت نامه » بخش ۵ - الحکایت الرموز سئوال کردن مردی از حضرت شاه اولیا که در بهشت روز هست
بیامد پیش حیدر مرد دانا
که تو سر باز گو اسرار ما را
که اندر جنت المأوی بود روز
بود این شمس آنجا مجلس افروز
علی گفتش نه روز است ونه شب هم
[...]
عطار » وصلت نامه » بخش ۱۲ - در وحدت
چون صفات او احد آمد مدام
غیر نبود جمله او دان والسلام
هرچه دیدی ذات پاک او بود
اینچنین بینی ترا نیکو بود
در همه اشیا ورا ظاهر ببین
[...]