ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۷
ای دوست به ذات حق تعالی سوگند
کز هجر تو ساعتی نیم من خرسند
وز یاد تو هیچگه تغافل نکنم
تا حشر اگر برند بندم از بند
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۸
دیروز چه گُلهای جهان افروزی
امروز چه سرمای گلستان سوزی
آرندۀ بَرد و آفرینندۀ وَرد
روزی آن طور میپسندد روزی
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۹
آمد به چمن برف شگرف خنکی
در قور که دید همچو برف خنکی
ناگه ز دل غنچه برون آمد برف
چون از دهن ملیح حرف خنکی
ایرج میرزا » مربّع ترکیب » شمارهٔ ۱ - در انتقاد از اوضاع کشور
داش غلم مرگ تو حظ کردم از اشعار تو من
متلذذ شدم از لذت گفتار تو من
آفرین گفتم بر طبع گهربار تو من
بخدا مات شدم در تو و در کار تو من
وصف مرکز را کس مثل تو بی پرده نگفت
[...]
ایرج میرزا » مربّع ترکیب » شمارهٔ ۲
پیشکار جواب گوید:
ایرج میرزا » مربّع ترکیب » شمارهٔ ۲
قوام السلطنه گوید:
ایرج میرزا » مربّع ترکیب » شمارهٔ ۲
قوام السلطنه به پیشکار داخلی خود میرزا قاسم خان گوید:
ایرج میرزا » مربّع ترکیب » شمارهٔ ۲
یک نفر دوست دانا در آن مجلس بوده می گوید:
ایرج میرزا » مربّع ترکیب » شمارهٔ ۲
یک دو روزست دگر دست به کاری نزنی
لیرهای میرهای از گوشه کناری نزنی
دشت و فتحی نکُنی دخل و قماری نزنی
نروی مارُخ و دزدیه شکاری نزنی
چه شنیدی که بدینگونه هراسان شدهای
[...]
ایرج میرزا » مربّع ترکیب » شمارهٔ ۲
مشار الملک که به مجلس وارد و از قضیه مستحضر شده می گوید:
ایرج میرزا » قالبهای نو » شمارهٔ ۱ - در رثاء درة المعالی
شد فصل بهار و گُل صلا داد
بر چهرۀ خوب خود صفا داد
باد سحری ز آشنایی
پیغام وفا به آشنا داد
بلبل ز فراق چند ماهه
[...]
ایرج میرزا » قالبهای نو » شمارهٔ ۲ - بامداد
صبح دم کاین طایر چرخ آشیان
آفتابی گردد از بالای کوه
تفته رخ، بال کوبان، پرزنان
از پر و بالش چمن گیرد شکوه
نغمه خوان مرغ سحر بر شاخسار
[...]
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱
اَمرَدی رفت تا نماز کند
کرد کون سفید خود بالا
فاسقی زود جست بر پشتش
گفت سبحان ربی الأَعلی
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲
کو خدا کیست خدا چیست خدا
بی جهت بحث مکن، نیست خدا
آن که پیغمبر ما بود همی
ما عَرَفناک بفرمود همی
تو دگر طالب پرخاش مشو
[...]
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴
افسارش از بریشم و پالان ز مخملست
هر چند بد صدا است ولیکن مجللست
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷
نیست جهان جز همین که با تو بگویم
روز و شبانی به یکدگر شده پیوند
خلق جهان هم اگر تو نیک بسنجی
هیچ برون نیستند از این گُرۀ چند
یاقوی ظالمند و عاجز مظلوم
[...]
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸
این هلال ابرو دو سال بعد ماهی میشود
در میان گلرخان صاحب کلاهی میشود
خلق میگویند مستوفی الممالک آدمست
در میان خلق گاهی اشتباهی میشود