گنجور

سعدی » بوستان » باب دهم در مناجات و ختم کتاب » بخش ۱ - سرآغاز

 

بیا تا برآریم دستی ز دل

که نتوان برآورد فردا ز گل

به فصل خزان در، نبینی درخت

که بی برگ مانَد ز سرمای سخت

برآرد تَهی دست‌های نیاز

[...]

۵۱ بیت
سعدی
 

سعدی » بوستان » باب دهم در مناجات و ختم کتاب » بخش ۲ - حکایت

 

سیه چَرده‌ای را کسی زشت خواند

جوابی بگفتش که حیران بماند

نه من صورت خویش خود کرده‌ام

که عیبم شماری که بد کرده‌ام

تو را با من ار زشت رویم، چه کار؟

[...]

۱۴ بیت
سعدی
 

سعدی » بوستان » باب دهم در مناجات و ختم کتاب » بخش ۳ - حکایت بت پرست نیازمند

 

مُغی در به روی از جهان بسته‌بود

بتی را به خدمت میان بسته‌بود

پس از چندسال آن نکوهیده‌کیش

قضا حالتی صعبش آورد پیش

به پای بت اندر به امّید خیر

[...]

۱۸ بیت
سعدی
 

سعدی » بوستان » باب دهم در مناجات و ختم کتاب » بخش ۴ - حکایت

 

شنیدم که مستی ز تاب نبید

به مقصورهٔ مسجدی در دوید

بنالید بر آستان کرم

که یارب به فردوس اعلی برم

مؤذن گریبان گرفتش که هین

[...]

۳۰ بیت
سعدی