گنجور

 
۱
۲
۳
۶
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

در سایه خویش گوشه ای ده ما را

و ز خرمن خویش خوشه ای ده ما را

چیزی دگر از تو آرزو می نه کنیم

از خوان نیاز توشه ای ده ما را

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

کردیم به ناکام بسیج ره را

بگذاشته بیهوده دل ابله را

گفتم مگر از وصل شبی عید کنم

چون ابر حجاب شد ندیدم مه را

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

گفتم به وصال وعده دادست مرا

اقبال دری دگر گشادست مرا

چشمم به درست و گوش بر در و او خود

چون حلقه برون در نهادست مرا

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

من با که بگویم که چه افتاد مرا

بازم چه لطیف و چست بر داد مرا

در بندگی خویشتنم نپذیرفت

و آنگاه ز جمله کرد آزاد مرا

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

دیریست که انتظار می داد مرا

با وصل شبی قرار می داد مرا

گفتم مگرم دهد کناری ز میان

از خود ز میان کنار می داد مرا

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

ایزد که به عز و ناز پرورد مرا

همواره به لطف خویش غم خورد مرا

زد بر سر بالای جهان خیمه من

و انگشت نمای عالمی کرد مرا

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

با دل گفتم کجا شد آن حشمت ما

مخدوم نمی خواست مگر خدمت ما

آری به خداوند تعالی ور نه

ما را به که بگذاشت ولی نعمت ما

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

رفتی و دگر یاد نکردی از ما

هم در نظری سیر بخوردی از ما

ما خود پی دل رویم تو در خانه

فارغ بنشین چو دل نبردی از ما

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

در هیچ صدف نیست چند دردانه ما

جای دگر نبود چو جانانه ما

هرگز دیدی حاضر و غایب یاری

در خانه خود نشسته هم خانه ی ما

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

تن بود گرو کرده جان از مبدأ

جان عاقبت الامر ز تن گشت جدا

تن رفت به خاک باز و جان شد بر عرش

یعنی همه فانی اند و باقیست خدا

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

ای ذات تو مطلقا همه چون و چرا

از هستی خویش یک نظر بخش مرا

آنجا که تویی کس دگر چون باشد

من خود به در آیم از دگرها تو در آ

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

بوی گل رز کرد مرا مست و خراب

نوباوه گلی کرد به صد دست در آب

در کشتی می نشین که طوفان ورع

بسیار محیط عقل کردست مراب

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

هنگام صبوح چون درآیی از خواب

در خواه ز باقیات دوشینه شراب

بر سر کش و دست بر زن و پای بکوب

عشرت به غنیمت کن و فرصت دریاب

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

خواهم ز تو چیزی به معمایی خوب

کان هست چو طبعت به لطافت منسوب

دانی چه سوال می کنم باده بنه

نصفیش مصحف کن و نصفی مقلوب

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

ساقی به که سپیده بر خویش بجنب

می در ده و خلوت کن و مگریز از (شب)

بر دختر رز چو عادت روزه گذاشت

در عقد پیاله آرش از خانه ی خنب

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

آنجا که دل سوخته ما آنجاست

گر دریابی معاد و مبدا آنجاست

هر چیز که در هستی من بود برفت

من هیچ نیم که هستم، اینجا آنجاست

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

زین واقعه سیاره و افلاک بسوخت

زین حادثه آب خون شد و خاک بسوخت

از هیبت این صاعقه یک ذره نماند

از خشک و تر وجود، الاک بسوخت

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

بی‌خویشتنم و دیش یگانهٔ ماست

فریاد ز دست آنک هم‌خانهٔ ماست

من مجنونم در طلب و او لیلی

پس عقل و دین رتبه دیوانهٔ ماست

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

جان زنده دل از نسیم جانانه ماست

عشق آفت عقل و عقل دیوانه ی ماست

ای خواجه تو او را ز کجا می طلبی

دیریست که مطلوب تو هم خانه ی ماست

۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

آنی تو که شیوه تو برگزیده ی ماست

آنجا که تو را پای بود دیده ماست

بر گوشه خاطر تو گر نگذشتیم

آن از اثر طالع شوریده ماست

۲ بیت
حکیم نزاری
 
 
۱
۲
۳
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۱۴