گنجور

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

ای یار به تو گر دگری بفرستند

در هستی خویشت اثری بفرستند

با خویشتنت از دگری نیست خبر

بس بی‌خبری، باخبری بفرستند

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

مهر و مه اگر مهر نگینت بوسند

هر جا که قدم نهی زمینت بوسند

بر قاعده‌ی خلیفه می شاید اگر

شاهان زمانه آستینت بوسند

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

این دم همه کس را نبود تا که زند

در عشق منادی تولا که زند؟

ما هیچ به خود نه‌ایم و با او همه‌ایم

آری لِمَنِ المُلک به جز ما که زند؟

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

آن‌ها که همیشه در قیامت باشند

پیوسته کشنده‌ی غرامت باشند

از دل همه روزه در غرابت افتند

وز بد همه ساله در ملامت باشند

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

با ما نه کند مگر از آنها که کند

گر چه نبود عجب چنان ها که کند

نه روی شفاعت خطاها که کنیم

نه طاقت صبر امتحان ها که کند

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

عشقی که چو عشق ماست نقصان نکند

آن به که زیاده روی پنهان نکند

خاصیّت عشقی که مجازی نبود

دردیست که جستجوی درمان نکند

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

ناهید زرشک پیرهن پاره کند

کز دور نظر تیز درین باره کند

خورشید که صنعتش مرصّع کاریست

زیبد که نگین‌هاش سیاره کند

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

هر جا که گدایی و شهی خواهد بود

هر یک زدوگانه را رهی خواهد بود

بیدادی برمی‌کشم و می‌گویم

نیکست که هم داد گهی خواهد بود

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

آن کو زمی شبانه مخمور بود

نزدیک خرد ز زندگی دور بود

دل سوخته آتش غم را مرهم

خونیست که نامش آب انگور بود

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

در فطرت من گر گل و گر خار بود

اینجا سخن بیهده بسیار بود

حق می‌گویم که دوست با دوست رسد

من می دانم که یار با یار رسد

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

هرگز دل من زبخت خشنود نبود

می خواست ولی زعشق پر سود نبود

بگذشت شب عمر و در و حاصل من

چون اول افسانه همه بود و نبود

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱ - در توحید

 

منّت از ذوالجلال والاکرام

بَدو آغاز و غایتِ انجام

آفریننده وجود و عدم

پیش گیرنده حدوث و قدم

برگزیننده حق از باطل

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۲ - مناجات با خدا و نعت پیامبر

 

نظری یا مفتح الابواب

سببی یا مسبب الاسباب

مرحمت کن که وقت مرحمت است

گردنم زیر بار معصیت است

هیچ کم گردد از خزانه عام

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۳ - در مدح شمس الدین علی شاہ نیمروز

 

بعد توحید و نعت پیغمبر

مدحت شاه شرق اولیتر

شهریار بلند اختر و بخت

نازش و افتخار افسر و تخت

آن که از همت رفیعش هست

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۴ - در سبب نظم این مثنوی و گفتگوی شاعر با شب

 

شب نوروز در خرابهٔ خویش

جام و جان و من و قرابۀ خویش

خالی‌السیر بود پنداری

بی‌خبر بودم آن شب تاری

بحث محروم کرد و نومیدم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۵ - بردن باد صبا پیام شب را از برای روز و آغاز پیکاره

 

شب فرستاد پیش روز رسول

«کای جهانگرد فتنه‌جوی فضول

هر شب از فتنهٔ تو تیره‌ترم

چند داری چو روز خیره‌سرم‌؟

هرچه بگریختم ز مشغله‌ای

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۶ - پاسخ روز به شب

 

با صبا گفت: «دم مزن دیگر

به رسالت قدم بزن دیگر

باز گرد از همین قدر سوی شب

که: ز نادانی تو نیست عجب

چون تویی را چه حد پایه ماست؟

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۷ - پیغام دوم شب برای روز

 

باز شب داد روز را پیغام

که: «چنین بر مکش به چرخ اَعلام

من جهاندار بودم از اول

نه تو نه مه نه مشتری نه زحل

کدخدای جهان به حکم خدای

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۸ - پاسخ روز یا خورشید به شب

 

روز گفتش: «چه ترّهات است این‌؟

سخن حشو بی‌حیات است این

رای تاریک تو چه رای زند‌؟

مگر اندر هزیمه نای زند

من جهان‌دار و من جهان‌تابم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۹ - پیغام سوم شب برای روز یا خورشید

 

شب دگرباره رفت با سرکار

کرد بر یک جواب صد انکار

«کای به جور و ستم شده مشهور

به تو نزدیک بوده و ز تو دور

خاصه و عامه را وبال و هلاک

[...]

حکیم نزاری
 
 
۱
۷۷
۷۸
۷۹
۸۰
۸۱
۸۳
sunny dark_mode