گنجور

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۲

 

خوش الحان مرغکی وقت سحرگاه

مرا بیدار کرد از صوت دلخواه

زدی هی بال‌، خواندی شعر فایز

که بر تو باد رحمت‌ بارک‌الله

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۳

 

نسیم آهسته آهسته سحرگاه

روان شو سوی یار از راه و بیراه

بجنبان حلقهٔ زنجیر زلفش

ز حال زار فایز سازش آگاه

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۴

 

دلم از بس که دنبال تو گشته

دل خون‌گشته پامال تو گشته

مگر در وقت مردن خون فایز

ترشح کرده و خال تو گشته

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۵

 

غم و غصه تن و جانم گرفته

فراق یار دامانم گرفته

به کشتی اجل فایز سوار است

میان آب، طوفانم گرفته

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۶

 

پری‌رویان به ما کردند نظاره

یکی چون ماه و باقی چون ستاره

کمان ابرو و مژگان تیز کردند

زدند بر جان فایز چون هزاره

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۷

 

به زیر زلف برق گوشواره

زدی بر خرمن عمرم شراره

بیا فایز که از نو آتش طور

تجلی کرده بر موسی دوباره

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۸

 

ندانم ای غزالم از چه دشتی

در ایام جوانی خوش گذشتی

گذشتی از بر چشمان فایز

چو عمر رفته رفتی برنگشتی

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۹

 

بتا در گوش، گوش آویز داری

لب می‌گون شکّرریز داری

بشارت می‌دهد این دل به فایز

دلی در سینه مهرانگیز داری

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۱۰

 

خروس امشب بداده هرزه‌خوانی

مگر وقت سحر امشب ندانی؟

اگر بیداد گردد یار فایز

به بالت تیر تا شهپر نشانی

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۱۱

 

به قامت مظهر سرو رسایی

به طلعت دلفریب و جانفزایی

تو با این قامت و حسن خداداد

هزار افسوس ای مه، بی‌وفایی

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۱۲

 

نمی‌بینم ز مردم آشنایی

نمی‌آید ز کس بوی وفایی

مده فایز به وصل گلرخان دل

که آخر می‌کشندت از جدایی

فایز
 
 
۱
۴
۵
۶