گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - در ستایش مجد الدین علی بن جعفر رئیس شرق صدر خراسان

 

عجل مجد دین ، صدر آل پیمبر

نظام معالی ، علی بن جعفر

پیمبر خصالی ، که در خلد اعلی

ازو هست آسوده جان پیمبر

گزین سید شرق ، کندر سیادت

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - ذوقافتین در مدح ملک اتسز

 

ای از مکارم تو شده در جهان خبر

افگنده از سیاست تو آسمان سپر

صاحب قران ملکی و بر تخت خسروی

هرگز نبوده مثل تو صاحب قران دگر

با رای پیر و بخت جوانی و کرده اند

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - قصیدۀ ذو بحرین در مدح علاء الدوله اتسز خوارزمشاه

 

ای در تو مقصد اهل هنر

بر در تو حادثه نکند گذر

منهزم از خلق تو خیل فساد

منتظم از نطق تو عقد گهر

خدمت تو پیشهٔ هر کامگار

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - در مدح اتسز

 

ای رایت مبارک تو آیت ظفر

اقبال را جناب رفیع تو مستقر

مر ملک را سداد تو چون جسم را روان

مر شرع را رشاد تو چون چشم را بصر

آثار تو شدست بفرزانگی مثل

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۷ - نیز در مدح اتسز گوید در بازگشت از جنگ ماوراء النهر

 

ای ز آب تیغ تو تازه ریاحین ظفر

وی بنور رأی تو روشن قوانین هنر

هر کجا اوصاف تو ، آنجا بود مجد و شرف

هر کجا اصناف تو ، آنجا بود فتح و ظفر

عالمی را مرکب عزت سپرده زیر پای

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - در مدیحه گوید

 

ای زگفتار تو پرداخته آیات هنر

وی زکردار تو افروخته رایات ظفر

گشته ایام ز اخبار تو با فخر و شرف

گشته اسلام ز آثار تو با قدر و خطر

قدر تو هست چو جوزا بعلو و جلال

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

بِبُرد از من به ناگاهان هوای مهرِ آن دلبر

نشاط از جان، قرار از دل، توان از تن، خرد از سر

لب و خود و رخ و خطّ وی و جز او که را دیدی

خط از سنبل، رخ از لاله، خد از سوسن، لب از شکّر؟

بَری پیدا، دلی پنهان، رخی زیبا، قدی نازان

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - در تهنیت ولادت دو فرزند ملک اتسز

 

بر آمد ز چرخ معالی دو اختر

فزون گشته در عقد شاهی دو گوهر

از این هر دو گوهر هدی شد مزین

وزین هر دو اختر جهان شد منور

بیفزود در نسل خوارزمشاهی

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - در مدح اتسز

 

جهان ظفر پادشا بو المظفر

که رایت اسلام ازو شد مظفر

سپهدار اسلام ، اتسز ، که نامش

بیافزود آرایش مهر و منبر

خداوند دین و خداوند دولت

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - هم در مدح اتسز گوید

 

رایت شهریار دین گستر

سایه افگند بر جهان یکسر

مسرعات فلک رسانیدند

خبر فتح او بحر کشور

رونقی یافت ملت ایزد

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - هم در مدح اتسز گوید

 

علاء دولت خوارزمشاه دین پرور

که آفتاب جلالست و آسمان هنر

خدایگانی ، دریا دلی ، خداوندی

که هست گوهر دریای شرع پیغمبر

شده مسخر پیمان او شهور و سنین

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - نیز در مدح اتسز

 

مایهٔ نصرت ، آفتاب ظفر

سایهٔ ایزد ، افتخار بشر

شاه غازی، علا، دولت و دین

آن مکان جلال و کان ظفر

کامگاری، که جز بفرمانش

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۴۴ - خطاب بملک اتسز

 

دانی ، شها ، که دور فلک در هزار سال

چون من یگانه ای ننماید بصد هنر

گر زیر دست هر کس و ناکس نشانیم

اینجا دقیقه ایست ، شناسم من این قدر

بحرست مجلس تو و در بحر بی خلاف

[...]

وطواط
 

وطواط » رباعیات » شمارهٔ ۲۵ - در تغزل

 

امروز بی رخت ، ای سیمین بر

از رنج تن و درد دل و خون جگر

عمریست ، که گر عوض کنم با مرگش

چیز دگرم نهاد باید بر سر

وطواط
 

وطواط » مسمط مصنوع

 

جود تو جسم کرم را چو روان

هنرت چشم کرم را چو بصر

همه اقوال سدید تو مثل

همه افعال حمید تو سمر

شده گویندهٔ مدحت دلشاد

[...]

وطواط
 

وطواط » مسمط مصنوع

 

قدر تو هست چو جوزا به جلال و به خطر

صدر تو گشته چو دریا به سخا و به هنر

وطواط
 

وطواط » مسمط مصنوع

 

در حیرت فرزانگیت هر سرور

در غیرت مردانگیت هر صفدر

پیراسته از خامهٔ تو هر دولت

آراسته از نامهٔ تو هر کشور

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - قصیدۀ مصنوعه در مدح قزل ارسلان (۱)

 

عدلت آفاق شسته از آفات

طبعت آزاد بوده از آزار

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - قصیدۀ مصنوعه در مدح قزل ارسلان (۱)

 

صبح بدخواه ز احتشام تو

گل بدگوی ز افتخار تو خار

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - قصیدۀ مصنوعه در مدح قزل ارسلان (۱)

 

تیر حزمت ز ماه دید سپر

تیر جزمت ز مهر دید سپار

وطواط
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode