اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۷ - رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او
غو دیده بان از برِ مه رسید
که آمد درفش سپهبد پدید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۷ - رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او
سپه را سبک پهلوان صف کشید
جدا جای هر سرکشی برگزید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۸ - آمدن گرشاسب به بتخانه ی سوبهار
وز آنجا سپه سوی کاول کشید
برشهر لشکر فرود آورید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۸ - آمدن گرشاسب به بتخانه ی سوبهار
هُش از شاه کابل بشد کاین شنید
به جنگ از سپه پشت گرمی ندید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۸ - آمدن گرشاسب به بتخانه ی سوبهار
سنانم به مغز تو دارد امید
همین داده ام کرکسان را نوید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۸ - آمدن گرشاسب به بتخانه ی سوبهار
ز فرمان او گشت گیتی پدید
جزو هر چه هست از بن او آفرید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۰ - پند دادن اثرط گرشاسب را
کند هرکس آن کار کاو برگزید
بدان تا بود کار هرکس پدید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه
تویی گفت از ایزد دلم را امید
هم از بخت تو فرخی را نوید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه
به دل چاره ای گفت باید گزید
که این را کند دشمنی ناپدید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه
سر از پیری ارچه شود خشک بید
زیزدان نباید بریدن امید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه
چنین تا به نزدیک طنجه رسید
همه مرز دریا سپه گسترید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۳ - رفتن گرشاسب به جنگ شاه لاقطه و دیدن شگفتی ها
چو شد بر جزیره یکی بیشه دید
همه دامن بیشه لشکر کشید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۳ - رفتن گرشاسب به جنگ شاه لاقطه و دیدن شگفتی ها
سپهبد همه سوی کشتی کشید
وزان بردگان بهترین برگزید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۸ - نامه گرشاسب به شاه قیروان
بتر کار را چاره باید گزید
که آسان ترین چاره آید پدید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۸ - نامه گرشاسب به شاه قیروان
چو نامه ز خامه به پایان رسید
سپهبد فرستاده ای برگزید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۹ - برون آوردن شاه قیروان لشگر به جنگ
پسندید و گفت از تو چونین سزید
که زشتیست بند بدان را کلید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۰ - بازگشتن گرشاسب و دیدن شگفتیها
سر هفته برداشت و جایی رسید
کهی چند را هم بر مه بدید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۲ - دیدن گرشاسب بر همن رومی را و پرسیدن ازو
بدو گفت سالم به نهصد رسید
دلم بودن از گیتی ایدر گزید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۳ - پرسش دیگر از جان
خور جان هم از دانش آمد پدید
که جان را به دانش توان پرورید
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۹ - پادشاهی فریدون و نامه فرستادن گرشاسب
سپه سوی فرخ فریدون کشید
خبر چون به شاه همایون رسید