گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۷

 

پادشه حکم ما روان بنمود

هم به نام خودش نشان بنمود

هر چه در غیب و در شهادت بود

همه ایثار بندگان بنمود

در میخانه را گشود به ما

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۸

 

صبحدم آفتاب رو بنمود

زهره و مشتری چه خواهد بود

خانه تاریک بود روشن شد

نور چشمی به ما عطا فرمود

آفتابی درآمد از در ما

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۹

 

بیا که مجلس عشق است و طالع مسعود

بیا که نوبت وصلست و وقت گفت و شنود

بیا که مطرب عشاق ساز ما بنواخت

بیا که ساقی وحدت سرسبو بگشود

بیا و جان عزیزت بیار در مجلس

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۰

 

هر کجا صاحبجمالی رو نمود

روی او دیدم چو برقع برگشود

دیدمش در آینه عین العیان

آینه او بود دوری می نمود

آفتاب خاطرم تا روشنست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱

 

جیب شب آفتاب چون بگشود

از گریبان روز رو بنمود

شب امکان خیال بود نماند

هست روز و وجود خواهد بود

غیر او نیست ور تو گوئی هست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲

 

نور روی او به چشم ما نمود

هر چه ما دیدیم غیر او نبود

گفتگوی ما خیالی بیش نیست

خود سخن فرمود و هم او خود شنود

در حجاب عالمی درمانده ای

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۳

 

روی خود را به نور دل بنمود

نظری خوش به چشم ما فرمود

ساقی ما چو رند مستی دید

می خمخانه را به ما پیمود

دل ما را به لطف خود بنواخت

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۴

 

آفتاب از رخ نقاب مه گشود

شب گذشت و روز روشن رو نمود

شد منور عالمی از نور او

یک ستاره گوئیا هرگز نبود

هر چه موجود است از نور ویست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵

 

یک نفس یعقوب بی یوسف نبود

گرچه هجرانش به ظاهر می‌نمود

هر که را دیدی نمودی یوسفش

هر چه بشنیدی ز یوسف می‌شنود

تا مگر یوسف در آید از درش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶

 

عالم از جود او بود موجود

هرچه دیدیم بی وجود نبود

نامرادیم او مراد همه

یافتیم از عطای او مقصود

جام گیتی نما به ما بخشید

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷

 

به سر عاشقان که عین وجود

در دو عالم جز او نبود وجود

آن یکی در دو کون پیدا شد

این دوئی زان سبب نمود وجود

آینه چون وجود از آن رو یافت

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸

 

هر کسی را عنایتی فرمود

این عنایت همه به ما بنمود

تا ببیند به نور خود خود را

چشم خود هم به روی ما بگشود

طینت ما ز خاک میخانه است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹

 

لطف ساقی بسی کرم فرمود

در میخانه ای به ما بگشود

هر چه در غیب و در شهادت بود

بود و نابود را به ما بنمود

جام گیتی نما هویدا کرد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰

 

لطف ساقی بسی کرم فرمود

در میخانه را به ما بگشود

جام گیتی نما به ما بخشید

می میخانه را به ما پیمود

نقد گنجینهٔ حدوث و قدم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۱

 

ساقی ما به ما کرم فرمود

در میخانه را به ما بگشود

جام گیتی نما به دور آورد

می میخانه را به ما پیمود

گر یکی ور هزار جام گرفت

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲

 

هستی ما همه بود به وجود

نفسی بی وجود نتوان بود

بنماید یکی به نقش و خیال

در دو آئینه آن یکی دو نمود

جسم و جان ، جام و می ، دل و دلدار

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۳

 

مائیم ایاز و یار محمود

مائیم عباد و دوست معبود

دل ذره و مهر یار خورشید

عشق آتش و جان عاشقان عود

چون سایه مرا ز خاک برداشت

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴

 

هرچه امکان لطف و رحمت بود

حضرت او به ما عطا فرمود

هر کسی را قراضه ای بخشید

در گنجینه را به ما بگشود

گل تبسم کنان به باغ آمد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۵

 

قادر پر کمال کن فیکون

آنکه او هست و بود و خواهد بود

هر چه امکان لطف بود و کرم

همه در حق بنده اش فرمود

با چنین نعمتی که او بخشید

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۶

 

در همه آینه جمال نمود

از همه رو دری به ما بگشود

غیر را سوخت آتش غیرت

خوش بود آتشی چنین بی دود

دع نفسک به ذوق دریابش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۳۴
۳۵
۳۶
۳۷
۳۸
۱۳۵
sunny dark_mode