گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۱

 

در کتم عدم عقل خیالی بسته

در پردهٔ آن خیال خوش بنشسته

وهم آمده و مزاحم عقل شده

کوری و کری به همدگر پیوسته

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۲

 

رند است کسی که از خودی وارسته

پیوسته یگانه با یکی پیوسته

برخاسته از هر دو جهان رندانه

در کوی خرابات مغان بنشسته

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۳

 

ای در طلب گره گشایی مرده

در وصل فتاده وز جدایی مرده

ای بر لب بحر تشنه در خواب شده

ای بر سر گنج وز گدایی مرده

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۴

 

ای هست همه ز هست تو هست شده

وی هر دو جهان از می تو مست شده

یاری که ز دست تست آن دستان یافت

زان دست هزار بار از دست شده

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۵

 

ساقی می خمخانه به ما پیموده

در هر جامی می دگر بنموده

جاوید اگر شراب بخشد ما را

نوشیم و بپوشیم چنین فرموده

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۶

 

دیدم صنمی جام میی نوشیده

از نقش خیال جامه ای پوشیده

گفتم ز کجا شراب نوشی گفتا

از خم میی که خود به خود جوشیده

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۷

 

موجود به واجب الوجودیم همه

هستیم ولی هیچ نبودیم همه

از جود وجود عشق موجود شدیم

بی جود وجود بی وجودیم همه

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۸

 

در هر دو جهان غیر یکی باشد نه

در بودن آن یکی شکی باشد نه

گر زان که یکی در دگری می نگرد

در مذهب عشق نیککی باشد نه

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۹

 

ما را می کهنه باید و دیرینه

از روز ازل تا به ابد سیری نه

خم از عدم و صراحی از جود وجود

او تلخ نه و شور نه و شیرین نه

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۰

 

حرص و حسد و بعض و ریا و کینه

اوصاف بشر طبیعت دیرینه

حقا که به گرد هیچ مردی نرسی

تا پاک نگردت از اینها سینه

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۱

 

مستم ز خرابات ولی از می نه

نقلم همه نقل است و حریفم شی نه

ای عالمیان نشان ولیکن پی نه

عالم همه در من است و من در وی نه

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۲

 

اسرار سعادت نه به عادت زده ‌ای

وز گنج همه روزه زیادت زده‌ ای

این چشم سیه سرخ بر ابرو که تو راست

پیداست که از سر ارادت زده ‌ای

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۳

 

گر معرفت نامتناهی یابی

درعین همه نور الهی یابی

بیرون ز تو نیست خویشتن را بشناس

از خود بطلب هر آن چه خواهی یابی

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۴

 

گر زان که تو الطاف الهی یابی

وین بحر محیط ما کماهی یابی

هر چند گدا و بینوایی ای یار

اندیشه مکن که پادشاهی یابی

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۵

 

یاری دارم یگانهٔ سرمستی

هستی که جز او نیست به عالم هستی

گویند بگیر دست او را در دست

دستش گیرم اگر بیابم دستی

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۶

 

داماد بیاید و کند دامادی

غمها برود به ما رسد آن شادی

گویی که منم بندهٔ سلطان جهان

از ما بطلب تو خط آن آزادی

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۷

 

با آنکه تو اندر پی مقصود خودی

نه واجد غیری و نه موجودی خودی

مقصود تو از طاعت معبود اگر

بهبود خود است پس تو معبود خودی

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۸

 

گفتم که منم گفت حجابی داری

گفتم نه منم گفت خرابی داری

گفتم که وصال تو کجا یابم من

گفتا که برو خیال خوابی داری

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۹

 

اللّه یکی صفات او بسیاری

وز هر صفتی به عاشقی بازاری

یاری که به هر صفت ورا باشد یار

یاری باشد چو سید ما باری

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۰

 

گفتم مستم گفت چنین پنداری

گفتم هشیار گفت تو نه هشیاری

گفتم چه کنم گفت که می گو چه کنم

گفتم تا کی گفت که تا جان داری

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷