شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۶
این بهشت از آشنای او طلب
جنت المأوا برای او طلب
زاهدانه گر همی جوئی بهشت
بشنو و بهر رضای او طلب
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۷
همه مستهلکند موج و حباب
نظری کن به چشم ما دریاب
عین آبیم و آب می جوئیم
عین ما را به عین ما دریاب
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۸
انسان کامل است که مجلای ذات اوست
مجموعه ای که جامع ذات و صفات اوست
او چشمهٔ حیات و همه زنده اند از او
او حی جاودان به بقای حیات اوست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۹
دل تو خلوت محبت اوست
جانت آئینه دار طلعت اوست
آینه پاک دار و دل خالی
که نظرگاه خاص حضرت اوست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۰
دل آینه دار حضرت اوست
دل بندهٔ خاص خدمت اوست
دل مظهر حضرت الهی است
دل منزل نزل نعمت اوست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۱
زبان دل و جان به فرمان اوست
به اسمای ذاتی ثناخوان اوست
چو تعظیم مطلق به جا آوری
مقید در آن ضمن هم آن اوست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۲
بر همه صورتی مصور اوست
بر همه نورها منور اوست
بندهٔ حضرت خداوند است
پادشاه تمام کشور اوست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۳
در حقیقت فاعل افعال اوست
جمله افعال از آن وجهی نکوست
لطف او بر این و آن هادی بود
هست ما را بس امید از لطف دوست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۴
جام می از بهر می داریم دوست
این و آن از عشق وی داریم دوست
دوست را در آینه بینیم ما
آینه بی دوست کی داریم دوست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۵
همه عالم جمال حضرت اوست
او جمیل و جمال دارد دوست
هم محب خود است و هم محبوب
عشق و معشوق و عاشق نیکوست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۶
هر چیز که آن متاع دنیاست
بیگانه ز ماست بشنو این راست
گر گندم دهر کاه گردد
بر ما بجوی چو یار با ماست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۷
جام و می را گر دو می گوئی رواست
ور یکی خوانی بخوان کان قول ماست
از حباب و موج و دریا آب جو
غیر آبی در نظر دیگر که است
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۸
یوسف گل پیرهن برهان ماست
این چنین خوش گلستانی آن ماست
لاجرم هر بلبلی کامد بباغ
او همی نالد که او جانان ماست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۹
با محیط عشق او دریا بر ما شبنمی است
چشمهٔ آبی چه باشد هفت دریا شبنمست
عارف دریادلی گر دم ز دریا می زند
هفت دریای خوشی اما بر ما شبنمست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴۰
نقش عالم جز خیال یار نیست
جز خیال عشق خود اظهار نیست
گر یکی بینی و گر خود صد هزار
در حقیقت جز یکی اسمار نیست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴۱
عشق را جز عقل لایق هست و نیست
غیر او معشوق عاشق هست و نیست
عقل اگر گوید که غیر عشق هست
نزد ما این قول صادق هست و نیست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴۲
به قدر حوصله ای جام می دهد ساقی
اگر چه بادهٔ خمخانه را نهایت نیست
بیا که مجلس عشقست و عاشقان سرمست
چنین مقام خوشی در همه ولایت نیست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴۳
همه عالم تن است و او جان است
شاه تبریز و میر او جان است
جام گیتی نماش می خوانند
به حقیقت بدان که او آنست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴۴
جنت نفس دوزخ جان است
ترک دوزخ بگو بهشت آنست
آبش آتش نماید ، آتش آب
دوزخش در بهشت پنهان است
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴۵
این ظلمت و نور ، جسم و جانست
این هر دو حجاب عارفان است
گر کشف شود عطای اینها
ما را به خدا یقین همان است