رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۹۷
تا در غم نوشیدنی و خوردنیای
هرگز مبر این گمٰان که جان بردنیای
تا کی خور و خواب زندگانی داری
این است اگر زندگیت مردنیای
رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۹۸
از دوری راه تا بکی آه کنی
منزل نشناسی و همین آه کنی
یا رب چه شود که بر سر هستی خود
یک گام نهی و قصه کوتاه کنی
رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۹۹
لعل میگون و چشم فتان داری
کاکل آشفته، مو پریشان داری
از بسکه بحسن ناز و طوفان داری
هر سو هر دم هزار قربان داری
رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۱۰۰
تا کی ز جهان پرگزند اندیشی
تا چند ز جان مستمند اندیشی
این کز تو توان ستد همین کالبد است
در مزبله گو مباش چند اندیشی
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱
بسوختیم به برق طلب سراپا را
کسی نداند از آن بینشان نشان ما را
مگر صبا ز سر زلف او گره بگشود
که بوی مشک گرفت است کوه و صحرا را
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲
چون بادگری سر نکند راه عدم را
داد است بگوئید عرب را و عجم را
بگرفته همه اهل جهان را غم راحت
یا رب که نگیرند ز ما راحت غم را
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳
فلک دگر نتواند گشود کار مرا
کرشمهای نتواند کشید بار مرا
چه طرف بندم ازین آسمان که همچون خود
نهاده است به سرگشتگی مدار مرا
اگر فراق اگر وصل دوزخی دارم
[...]
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴
ز هر در میروی مطلب مهیاست
عجب بابیست این باب محبت
ز غرقاب جهان آسوده گردی
اگر افتی به گرداب محبّت
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵
محبت کرد آخر با منش رام
الهی من بقربان محبت
مگو دیگر محبت را اثر نیست
رضی جان تو و جان محبت
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶
شدم صیدی که نتوان زد تغافل
به صیادی که داند زخم کاری است
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶
بلا گردان آن صیاد گردم
که بیدانه درین دامم فکنده است
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۷
داند آنکس که ز دیدار تو برخوردار است
که خرابات و حرم غیر در و دیوار است
عمر اگر خوش گذرد زندگی خضر کم است
ور به تلخی گذرد نیم نفس بسیار است
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸
سایهٔ سرو بلندت از سر من کم مباد
کو خلاصم از غم شبهای هجران کرده است
مهر گو هرگز متاب از روزن ویرانهام
دردی میخانهام خورشید رخشان کرده است
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۹
نمیگویم بگاه جلوه کردن
دلم چشم و لبش با غمزهاش برد
جهانی غمزه سر در جان من داد
نمیدانم کدامین عشوهاش برد
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۰
به غیر راز دل در صحبت دشمن نمیریزد
غمی در دل اگر دارد چرا بر من نمیریزد
به جان دوستان بگمار در دل گر غمی داری
که کس این باده در پیمانه دشمن نمیریزد
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱
دلم را برد زلف مشک رنگش
چه چاره تا برون آرم ز چنگش
ز دل شد نام من آلودهٔ ننگ
که نه دل باد و نه نام و ننگش
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲
همآغوش که شد یارب که امشب
خجالت میتراود از نگاهش
ز بوی مشک من مدهوش گشتم
نهادم سر چو اندر خاک راهش
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۳
رود از رفتنت فرزانه از هوش
شود از دیدنت دیوانه عاقل
ز دنیا کام ما حاصل نگردد
که کام ما ز ناکامی است حاصل
چو شوری نیست چه پائی و چه سر
[...]
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴
گر نسازی کردههای ما بحل
وای ما و وای جان و وای دل
دم مزن از دوری و خونم بریز
مرگ بسپاری به از زنده خجل
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۵
جز نیم نفس نیست غم و شادی عالم
بر نیم نفس من چه بگریم چه بخندم
گو سرو برافراز که از جلوه هلاکم
گو چهره برافروز که بر شعله سپندم