گنجور

 
۱
۲
۳
۶
 

کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه

 

بادِ صبا درآمد، فردوس گشت صحرا

آراست بوستان را نیسان به فرشِ دیبا

آمد نسیمِ سُنبُل با مُشک و با قَرَنفُل

آورد نامهٔ گُل، بادِ صبا به صَهبا

کُهسار چون زُمُرُّد، نقطه زده ز بُسَّد

[...]

۵۰ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » موی سپید و روی سیاه ...

 

چون سر من سپید دید بتم

گفت: «تشبیه شیب و سخت عجب»

گفت: «موی سپید و روی سیاه»

همچو روز است در میانهٔ شب

۲ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » به شاهراه نیاز

 

به شاهراه نیاز اندرون سفر مسگال

که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت

وگر خلاف کنی طمع را و هم بروی

بدرّد ار به مَثَل آهنین بود هملخت

۲ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » دشمنی مذهبی

 

هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد

زود بخروشی و گویی «نه صواب است، خطاست»

بی گمان، گفتن تو باز نماید که تو را

به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست

۲ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » به نوبهار ...

 

به نوبهار جهان تازه گشت و خرم گشت

درخت سبز عَلَم گشت و خاک مُعْلَم گشت

نسیم نیم‌شبان جبرئیل گشت مگر

که بیخ و شاخ درختان خشک مریم گشت

۲ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » جنازهٔ دوست

 

جنازهٔ تو ندانم کدام حادثه بود؟

که دیده‌ها همه مصقول کرد و رخ مجروح

از آب دیده چو طوفان نوح شد همه مرو

جنازهٔ تو بر آن آب همچو کشتی نوح

۲ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » نرگس

 

نرگس نگر، چگونه همی عاشقی کند

بر چشمکان آن صنم خَلُّخی‌نژاد

گویی مگر کسی بشد، از آب زعفران

انگشت زرد کرد و به کافور بر نهاد

۲ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » مرگ امیر

 

آن کس که بر امیر درِ مرگ باز کرد

بر خویشتن نگر نتواند فراز کرد

۱ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » سرخ رویی و زرد رویی

 

نورد بودم، تا ورد من مُورَّد بود

برای ورد مرا ترک من همی پرورد

کنون گران شدم و سرد و نانورد شدم

از آن سبب که به خیری همی بپوشم ورد

۲ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » مردم و زمانه

 

نانوردیم و خوار و این نه شگفت

که برِ ورد، خار نیست نورد

مردم اندر خور زمانه شده‌ست

نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد

۲ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » زلف معشوق

 

کمند زلف را ماند چو برهم بافتن گیرد

سپاه زنگ را ماند چو بر هم تاختن گیرد

معقرب زلف مشکینش معلق بر رخ روشن

چنان چون عنبرین عقرب که زهره در دهن گیرد

گهی همچون شبه باشد که بر خورشید برپاشی

[...]

۶ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » آن خوشه های رز ...

 

آن خوشه های رز نگر آویخته سیاه

گویی همی شبه به زمرد در اوژنند

وان بانگ چَزد بشنو ، از باغ نیمروز

همچون سفال نو که به آبش فرو زنند

۲ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » دولت سامانیان و بلعمیان

 

به وقت دولت سامانیان و بلعمیان

چنین نبود جهان با نهاد و سامان بود

۱ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » صبح و نبید

 

صبح آمد و علامت مصقول بر کشید

وز آسمان شمامهٔ کافور بر دمید

گویی که دوست قُرطهٔ شَعر کبود خویش

تا جایگاه ناف به عمدا فرو درید

در شد به چتر ماه سنانهای آفتاب

[...]

۱۲ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » شنبلید ، در میان خوید

 

بگشای چشم و ژرف نگه کن به شنبلید

تابان به سان گوهر، اندر میان خوید

بر سان عاشقی که ز شرم رخان خویش

دیبای سبز را به رخ خویش بر کشید

۲ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » گازُر

 

کوی و جوی از تو کوثر و فردوس

دل و جامه ز تو سیاه و سپید

رخ تو هست مایهٔ تو، اگر

مایهٔ گازران بود خورشید

۲ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » دیده و اشک

 

دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من

میانِ دیده و مژگان ستاره‌وار پدید

به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه

به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید

۲ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » بهار

 

زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید

باد به گل بر بَزید گل به گل اندر غژید

یاسمن لعل‌پوش سوسن گوهرفروش

بر زنخ پیلگوش نقطه زد و بشکلید

دی به دریغ اندرون ماه به میغ اندرون

[...]

۴ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » خضاب شاعر

 

از خضاب من و از موی سیه کردن من

گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!

غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من

خردِ پیران جویند و نیابند مگر!

۲ بیت
کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » نیلوفر کبود

 

نیلوفر کبود نگه کن میان آب

چون تیغ آب‌داده و یاقوت آبدار

همرنگ آسمان و به کردار آسمان

زردیش بر میانه چو ماه ده و چار

چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد

[...]

۳ بیت
کسایی
 
 
۱
۲
۳
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۰۸