خلق را چون آفرید از لطف خلاق جهان

داد گوش و چشم و لب پا و سر و دست و زبان

تا که گوشی نشنود جز مدحت دارای عهد

تا نبیند دیده‌یی جز طلعت شاه جهان

تا لبی از هم نجنبد جز به مدح شهریار

[...]

ز خلق خواجهٔ عالم ز رای مهتر دوران

معطر آمده‌ گیتی منور آمده‌ کیهان

بهینه بندهٔ ‌گیهان خدای و خواجهٔ عالم

مهینه مهدی معجز نمای و هادی دوران

درون چنبر حزمش قرار تودهٔ غبرا

[...]

ترک کشتی‌گیر من میل شنا دارد همی

وانچه بی‌میلی بود با آشنا دارد همی

نگذرد بر لب ز میل آشنایانش حدیث

ور حدیثی دارد از میل و شنا دارد همی

می‌ندارم زهره تاگویم به هنگام شنا

[...]

‌غُرّهٔ شوال شد طرّهٔ دلدار کو

تهنیت عید را ساغر سرشار کو

آن می باقی چه شد آن بت ساقی چه شد

رطل عراقی چه شد خانهٔ خمّار کو

بادهٔ صهبا کجاست سادهٔ زیبا کجاست

[...]

ای وزیری که صدر قدر ترا

هست نه خرگه بسیط بساط

تو مطاعی و کاینات مطیع

تو محیطیّ و روزگار محاط

قهر تو موجب ملال و محن

[...]