گنجور

 
۱
۲
۳
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۱۲ - راز خوشدلی

 

حادثات فلکی چون نه به دست من و توست

رنجه از غم چه کنی جان و تن خویشتنا؟

مردم دانا اندوه نخورد بهر دوکار

آنچه خواهد شدنا و آنچه نخواهد شدنا

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۱۳ - سخن‌پرداز

 

آن نواساز نوآیین چو شود نغمه‌سرای

سرخوش از ناله مستانه کند جان مرا

شیوه باد سحر عقده‌گشایی است رهی

شعر پژمان بگشاید دل پژمان مرا

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۱۵ - مایه رفعت

 

اگر ز هر خس و خاری فراکشی دامن

بهار عیش ترا آفت خزان نرسد

شکوه گنبد نیلوفری از آن سبب است

که دست خلق به دامان آسمان نرسد

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۱۶ - سایه اندوه

 

هرچه کمتر شود فروغ حیات

رنج را جان‌گدازتر بینی

سوی مغرب چو رو کند خورشید

سایه‌ها را درازتر بینی

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » تمنای عاشق

 

آن را که جفاجوست نمی‌باید خواست

سنگین دل و بدخوست نمی‌باید خواست

ما را ز تو غیر از تو تمنایی نیست

از دوست به جز دوست نمی‌باید خواست

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » بی‌خبری

 

مستان خرابات ز خود بی‌خبرند

جمعند و ز بوی گل پراکنده‌ترند

ای زاهد خودپرست با ما منشین

مستان دگرند و خودپرستان دگرند

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » آشیان‌سوز

 

ای جلوهٔ برق آشیان‌سوز تو را

ای روشنی شمع شب‌افروز تو را

زآن روز که دیدمت شبی خوابم نیست

ای کاش ندیده بودم آن روز تو را

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » آیینه صبح

 

داریم دلی صاف‌تر از سینه صبح

در پاکی و روشنی چو آیینه صبح

پیکار حسود با من امروزی نیست

خفاش بود دشمن دیرینه صبح

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » نوشین‌لب

 

گلبرگ به نرمی چو بر و دوش تو نیست

مهتاب به جلوه چون بناگوش تو نیست

پیمانه به تاثیر لب نوش تو نیست

آتشکده را گرمی آغوش تو نیست

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » افسونگر

 

یا عافیت از چشم فسون‌سازم ده

یا آن که زبان شکوه‌پردازم ده

یا درد و غمی که داده‌ای بازش گیر

یا جان و دلی که برده‌ای بازم ده

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » لعل ناب

 

خم گشت به لعلگون شراب آبستن

پیمانه به آتشین گلاب آبستن

ابری است صراحی که بود گوهربار

ماهی است قدح به آفتاب آبستن

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » دیار شب

 

جانم به فغان چو مرغ شب می‌آید

وز داغ تو با ناله به لب می‌آید

آه دل ما از آن غبارآلود است

کاین قافله از دیار شب می‌آید

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » خانه‌به‌دوش

 

چون ماه نو از حلقه‌به‌گوشان توایم

چون رود خروشنده خروشان توایم

چون ابر بهاریم پراکنده تو

چون زلف تو از خانه‌به‌دوشان توایم

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » ناله بی‌اثر

 

ای ناله چه شد در دل او تأثیرت

کامشب نبود یک سر مو تأثیرت

با غیر گذشت و سوخت جانم از رشک

ای آه دل شکسته کو تأثیرت؟

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » مردم چشم

 

بی‌روی تو گشت لاله‌گون مردم چشم

بنشست ز دوریت به خون مردم چشم

افتادی اگر ز چشم مردم چون اشک

در چشم منی عزیز چون مردم چشم

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » شباهنگ

 

از آتش دل شمع طرب را مانم

وز شعله آه سوز تب را مانم

دور از لب خندان تو ای صبح امید

از ناله زار مرغ شب را مانم

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » جدایی

 

ای بی‌خبر از محنت روزافزونم

دانم که ندانی از جدایی چونم

باز آی که سرگشته‌تر از فرهادم

دریاب که دیوانه‌تر از مجنونم

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » اندوه مادر

 

آسودگی از محن ندارد مادر

آسایش جان و تن ندارد مادر

دارد غم و اندوه جگرگوشه خویش

ورنه غم خویشتن ندارد مادر

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » سوختگان

 

هر لاله آتشین دل سوخته‌ای است

هر شعله برق جان افروخته‌ای است

نرگس که ز بار غم سر افکنده به زیر

بیننده چشم از جهان دوخته‌ای است

۲ بیت
رهی معیری
 

رهی معیری » رباعیها » بیدادگری

 

از ظلم حذر کن اگرت باید ملک

در سایهٔ معدلت بیاساید ملک

با کفر توان ملک نگه داشت ولی

با ظلم و ستمگری نمی‌پاید ملک

۲ بیت
رهی معیری
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۹