فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱
اگر تندبادی براید ز کنج
بخاک افگند نارسیده ترنج
ستمکاره خوانیمش ار دادگر
هنرمند دانیمش ار بیهنر
اگر مرگ دادست بیداد چیست
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲
ز گفتار دهقان یکی داستان
بپیوندم از گفتهٔ باستان
ز موبد برین گونه بر داشت یاد
که رستم یکی روز از بامداد
غمی بد دلش ساز نخچیر کرد
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۳
چو نزدیک شهر سمنگان رسید
خبر زو بشاه و بزرگان رسید
که آمد پیاده گو تاجبخش
به نخچیرگه زو رمیدست رخش
پذیره شدندش بزرگان و شاه
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴
چو یک بهره از تیرهْشب در گذشت
شباهنگ بر چرخ گردان بگشت
سخن گفتن آمد نهفته به راز
درِ خوابگهْ نرم کردند باز
یکی بنده شمعی مُعَنبَر به دست
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵
چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه
یکی پورش آمد چو تابنده ماه
تو گفتی گو پیلتن رستم است
وگر سام شیرست و گر نیرم است
چو خندان شد و چهره شاداب کرد
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۶
خبر شد به نزدیک افراسیاب
که افگند سهراب کشتی بر آب
هنوز از دهن بوی شیر آیدش
همی رای شمشیر و تیر آیدش
زمین را به خنجر بشوید همی
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷
چو آگاه شد دختر گژدهم
که سالار آن انجمن گشت کم
زنی بود برسان گردی سوار
همیشه به جنگ اندرون نامدار
کجا نام او بود گردآفرید
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۸
چو برگشت سهراب گژدهم پیر
بیاورد و بنشاند مردی دبیر
یکی نامه بنوشت نزدیک شاه
برافگند پوینده مردی به راه
نخست آفرین کرد بر کردگار
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۹
یکی نامه فرمود پس شهریار
نوشتن بر رستم نامدار
نخست آفرین کرد بر کردگار
جهاندار و پروردهٔ روزگار
دگر آفرین کرد بر پهلوان
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰
گرازان به درگاه شاه آمدند
گشاده دل و نیک خواه آمدند
چو رفتند و بردند پیشش نماز
برآشفت و پاسخ نداد ایچ باز
یکی بانگ برزد به گیو از نخست
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۱
دگر روز فرمود تا گیو و طوس
ببستند شبگیر بر پیل کوس
در گنج بگشاد و روزی بداد
سپه برنشاند و بنه برنهاد
سپردار و جوشنوران صد هزار
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۲
چو خورشید گشت از جهان ناپدید
شب تیره بر دشت، لشکر کشید
تهمتن بیامد به نزدیک شاه
میان بستهٔ جنگ و دل، کینهخواه
که دستور باشد مرا تاجور
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۳
چو افگند خور سوی بالا کمند
زبانه برآمد ز چرخ بلند
بپوشید سهراب خفتان جنگ
نشست از بر چرمهٔ سنگ رنگ
یکی تیغ هندی به چنگ اندرش
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۴
چو بشنید این گفتهای درشت
نهان کرد ازو روی و بنمود پشت
ز بالا زدش تند یک پشت دست
بیفگند و آمد به جای نشست
بپوشید خفتان و بر سر نهاد
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۵
به آوردگه رفت نیزه بکفت
همی ماند از گفت مادر شگفت
یکی تنگ میدان فرو ساختند
به کوتاه نیزه همی بافتند
نماند ایچ بر نیزه بند و سنان
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۶
برفتند و روی هوا تیره گشت
ز سهراب گردون همی خیره گشت
تو گفتی ز جنگش سرشت آسمان
نیارامد از تاختن یک زمان
وگر باره زیر اندرش آهنست
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۷
چو خورشید تابان برآورد پر
سیه زاغ پران فرو برد سر
تهمتن بپوشید ببربیان
نشست از بر ژنده پیل ژیان
کمندی به فتراک بر بست شست
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸
دگر باره اسپان ببستند سخت
به سر بر همی گشت بدخواه بخت
به کشتی گرفتن نهادند سر
گرفتند هر دو دوال کمر
هرآنگه که خشم آورد بخت شوم
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۹
به گودرز گفت آن زمان پهلوان
کز ایدر برو زود روشن روان
پیامی ز من پیش کاووس بر
بگویش که مارا چه آمد به سر
به دشنه جگرگاه پور دلیر
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲۰
بفرمود رستم که تا پیشکار
یکی جامه افگند بر جویبار
جوان را بران جامه آن جایگاه
بخوابید و آمد به نزدیک شاه
گو پیلتن سر سوی راه کرد
[...]