تا نیفتد در آن فساد و خلل

از ظهور و غرور نفس دغل

هست عاید به نزد صاحبدل

مدحت ظل به مدح صاحب ظل

آن یکی پیش عالمی فاضل

گفت کای در علوم دین کامل

خیزد از قبر تیره خوار و خجل

پشت بر آفتاب و رو در ظل

تیزگوشان که سمعشان مبدل

شد به سمع دگر ز نور ازل

وانچه بالا رود ز عالم گل

صورتی یابد اندر آن منزل

لیک این معنی است بس مشکل

به یکی لحظه کی شود حاصل

نکته الشعیر قد یؤکل

و یذم در عرب شده ست مثل

گرچه علمش به خود شود حاصل

به دگر جزوها بود جاهل

بود جمله شئون حق ز ازل

مندرج در تعین اول

شد تفاصیل کون را مجمل

بر مثال تعین اول

مگر از تاب علم و آب عمل

همه احوال او شود مبدل

آنچه قبضت کند به بسط بدل

چه قصاید چه مثنوی چه غزل

آن دو اسم اسم هادی است و مضل

فاش گفتم که حل شود مشکل

اولا آن بود که از ره دل

رو به هادی کنی ز اسم مضل

وصف های حق است عز و جل

گشته ظاهر ولی به قدر محل

لیک شیطان به مکر و زرق و حیل

پوشد آن را ز دیده احول

لفظ الله و صورت کامل

اسم این اسم دان و زین مگسل

چیست اخلاص آنکه کسب و عمل

پاک سازی ز شوب نفس دغل

گرچه خالیست فعل حق ز خلل

ناقص آمد عمل ز نقص محل