صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۹
تخم نیکی را زمین پاک، اکسیر بقاست
قطره آبی که نوشد تیغ، جوهر می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۰
سهل باشد بند کردن ناخنی در بیستون
پیش برق تیشه من کوه میدان می دهد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۱
به فریاد کس از خواب صبوحی برنمیخیزد
مگر بر دست و پای آن پریرو آفتاب افتد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۲
در آن گلشن که آید در سخن لعل گهربارش
ز شبنم آب حسرت غنچهها را در دهان گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۳
بهای بوسهاش سر میدهم چون زر نمیگیرد
خیالی کردهام با خویش اما سر نمیگیرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۴
ز ابرو یک سر و گردن بلند افتاده مژگانش
کمان پرزور چون افتد خدنگ او رسا باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۵
مرغ حسن از قفس خط سیه تنگ آمد
پر برآورد (و) کنون شوق پریدن دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۶
آرزو خار و خسی نیست که آخر گردد
ورنه با شعله خوی تو که بس می آید؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۷
نفس شمرده زن ای بلبل نوا پرداز
که رنگ گل به نسیم بهار برخیزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۸
ز برگ پان لب جانان عقیق پیما شد
حنای عیدمی (ظ: من) از بهر بوسه پیدا شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۹
شود سعادت دولت نصیب اهل قلم
هما ز کوچه این استخوان بدر نرود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۰
جمعی که زیر چرخ شبی روز کرده اند
چون شمع، دل خنک به نسیم سحر کنند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۱
تا شرم داشت منصب آیینه داریت
گرداندن لباس تو تغییر رنگ بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۲
دلبر چه زود خط به رخ دلستان کشید
خطی چنان لطیف به ماهی توان کشید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۳
در پرده نمود از عرق شرم تلافی
در ظاهر اگر روی تو آتش به جهان زد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۴
شد سیه روز من از چشم کبود او، که هست
شعله نیلوفری از شعله ها جانسوزتر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۵
سیه گر کرد روزم چشم او، خود هم کشید آخر
مکافات عمل را در لباس سرمه دید آخر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۶
صائب ز فکرهای گلوسوز من نماند
جا در بیاض گردن خوبان روزگار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۷
با بد و نیک جهان در دشمنی یکرو مکن
تیغ چون خورشید تابان بر همه عالم مکش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۸
ز شوخی ها به برق نوبهاران نسبتی دارد
که می ریزد چو باران خون و خندان است شمشیرش