گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۴

 

روی از عالم بگردان، روی در دیوار کن

وضع ناهموار عالم را به خود هموار کن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۵

 

شانه در خط معنبر ای صنم داخل مکن

در خط استاد، بی موجب قلم داخل مکن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۶

 

در تلاش آفرین افکار خود رنگین مکن

گوش خود را کاسه دریوزه تحسین مکن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۷

 

فارغ است از دیو مردم خاطر آزاد من

نیست از جوش پری ره در خیال آباد من

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۸

 

در جوهر نهفته من سرسری مبین

آیینه ام، به جامه خاکستری مبین

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۹

 

به هیچ جا نرسد زهد خشک صومعه داران

که پای آبله دارست دست سبحه شماران

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۰

 

چون برآید دل ز قید زلف عنبرفام او؟

دانه می گردد گره در حلقه های دام او

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۱

 

هر چه بخشد عالم ناساز می گیرد ز تو

غیر عبرت هر چه گیری باز می گیرد ز تو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۲

 

گر شود گویا به ذکر حق لب خندان تو

مصحف ناطق شود سی پاره دندان تو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۳

 

بس که سرزد شکوه رزق از لب گویای تو

شد دل گندم دو نیم از بدگمانی های تو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۴

 

قامت او چون شود در بوستان همدوش سرو

حلقه ها از طوق قمری می کشد در گوش سرو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۵

 

زینهار از درد و داغ عشق روگردان مشو

بر چراغان تجلی آستین افشان مشو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۶

 

پریزادی است دست آموز زلف مشکبار او

که یک دم بر زمین ننشیند از دوش و کنار او

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۷

 

یکی صد شد ز خط کیفیت چشم خراب تو

مگر خط می کند بیهوشدارو در شراب تو؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۸

 

کجا سرپنجه خورشید گیرد جای دست تو؟

به غیر از بهله دستی نیست بر بالای دست تو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۹

 

شکر را نی به ناخن می کند دشنام تلخ تو

به شور حشر چشمک می زند بادام تلخ تو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۰

 

سرونازی که منم محو رخ انور او

هاله مه شود آغوش ز سیمین بر او

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۱

 

می چکد بوسه ز لعل لب میخواره تو

می زند خون هوس جوش ز نظاره تو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۲

 

اگر چه لاله طورست روی روشن او

چراغ روز بود با بیاض گردن او

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۳

 

ز انفعال خرام تو آب گردد سرو

ز طوق فاخته پا در رکاب گردد سرو

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۸۶
۴۸۷
۴۸۸
۴۸۹
۴۹۰
۴۹۳
sunny dark_mode